عروسک های جاودانه

عروسک های جاودانه

عروسک ها چنان شما را به هیجان میاورند که معروف ترین بازیگر ها نمی توانند
عروسک های جاودانه

عروسک های جاودانه

عروسک ها چنان شما را به هیجان میاورند که معروف ترین بازیگر ها نمی توانند

کلاه قرمزی عید مبعث

کی کلاه قرمزی ویژه ی عید مبعث را دیده است؟


سکانس اول:اول عروسک ها صحبت نمی کردند مثل این که خشکشون زده بود ولی بعد گیگیلی اومد و عروسک ها بهش می خندیدند.آخرش رقصیدن بچه فامیل از همه باحال تر بود.

عروسک های حضور یافته:کلاه قرمزی،پسرعمه زا،فامیل دور،بچه فامیل،ببعی،جیگر،عزیزم ببخشید،گیگیلی



سکانس دوم:جیگر عابر بانک را کنده بود آورده بود توی خانه مردم باهاش آمده بود و عروسک ها توی خونه بانک راه انداخته بودند.

عروسک های حضوریافته:کلاه قرمزی،پسرعمه زا،فامیل دور،ببعی،جیگر،گابی


سکانس سوم:فامیل دور و جیگر یک ملافه روی خودشون انداخته بودند که وقتی برش می داشتی اون دو تا تبدیل به ببعی و پسرعمه زا می شدند.

عروسک های حضور یافته:کلاه قرمزی،دختر همسایه،جیگر،ببعی،پسرعمه زا،فامیل دور


سکانس چهارم:نمایش جدایی خمیر دندان از مسواک

عروسک های حضوریافته:همساده(ننه غصه دار خمیر دندان)،جیگر(پدر آرام خمیر دندان)،فامیل دور(مادر نمونه ی مسواک)،کلاه قرمزی(پدر مهربان مسواک)،عزیزم ببخشید(قاضی)،گیگیلی(پسری که بین مسواک و خمیر دندان جدایی انداخته)


سکانس اول



سکانس دوم

سکانس سوم


سکانس چهارم



خوب بود؟

تست بنیامین از عروسک ها

امروز می خوام چیزهایی که خواندند را بنویسم.به اضافه انتقاد بقیه عروسک ها


اول پسرعمه زا

دختر همسایه:صداش بده آقای بنیامین

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآرادادی دای منانوری مناروری آآآآآآآآآآآآآآآآمناروری مناروری آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ

دوم دیبی

چشمامو از هم باز می کنمو

تورو از یادم میبرمو ماچ ماچ

زیاد می یارم آخه تورو

تورو از یادم می برمو

دنیا مثل تو هزار تا ریخته

هم داره هم می تونه بیاره


سوم ببعی

من یک شعر برای کاهوم گفتم اونو می تونم بخونم

When Marimba Rhythms start to play
Dance with me, make me sway
Like a lazy ocean hugs the shore
Hold me close, sway me more

Like a flower bending in the breeze
Bend with me, sway with ease
When we dance you have a way with me
Stay with me, sway with me

Other dancers may be on the floor
Dear, but my eyes will see only you
Only you have the magic technique
When we sway I go weak

http://kolahghermezi94.ir/wp-content/uploads/2015/04/32444662379107595104.jpg

چهارم دختر همسایه

تو........باغ وحش

حیوون های رنگارنگ

میمون شاد و کوچولو

پرنده های قشنگ

دست و جیغ و هورا


تو حوض خونه ی ما ماهی های رنگارنگ

کلاغه تا می بینه..........

دست و جیغ و هورا


پسر عمه:این که معلوم نبود چی خوند آخرشم دست و جیغ و هورا




چهارم کلاه قرمزی

این دست استخوون نداره نون خورده و جون نداره

این دست استخون نداره نون خورده و جون نداره


پسرعمه:به به

پنجم عزیزم ببخشید

سنتی بخونم یا پاف؟

تصنیف بخونم یا آواز


نوبهار است

گل به بار است

ابر چشمم ژاله بار است

این قفس چون دلم تنگ و تار است

http://sima.jamejamonline.ir/Media/Image/1393/01/12/635319109068728195.jpg

ششم جیگر

کم میارم آخه تورو

تورو به یادم نههههههههههههههههههههه

نداره دنیا مثل تو مثل تو مثل تو نداره


عزیزم ببخشید:منو زیر احساسش له کرد.

هفتم فامیل دور

برفتم بر در شمس العماره

زدم بر حلقه در چی شد شد چی شد شد

تو گفتی بگفتم من مسکین درو وا کن درو وا کرد

نگاه بر حال ما کرد

راری راری را را رای را رای رای 

راری راری را را رای را رای رای را رای

این کمره یا فنره آه ه ه آه


فقط سر این می تونم بگم عروسک ها دیگه زیاد شورشو در آوردند.

بهترین جراح دنیا دکتر عمه زا

به مطب دکتر عمه زا،بهترین جراح زیبایی دیدن کنید.

http://khomar.com/wp-content/uploads/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%87-%D9%82%D8%B1%D9%85%D8%B2%DB%8C-%D8%AC%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A8%D8%B9%DB%8C-%D9%81%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%84-%D8%AF%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%A8%D8%AE%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D9%85-20.jpg




منتظر چهره های زیبای درون شما هستیم.


راستی بچه ها قدر فتوشاپو بدانید وقتی ویندوز عوض کردم برنامه ها پاک شد مجبور شدم این هارو با پینت درست کنم.


بیوگرافی گابی

نام:گابی


جنس:نر


نوع:عروسک


ملیت:ده کلاه قرمزی آباد


اولین حضور:کلاه قرمزی 92


آخرین حضور:کلاه قرمزی 94


سال تولد:1392


عروسک ساز:مرضیه محبوب


عروسک گردان:حسین نعیمی ذاکر


صدا پیشه:علی سرابی


علایق:غذا و بی بی


ترس:_


دوستان:همه


دشمنان:فقط اول از سبیل فامیل دور می ترسید.


خانواده:دایی شخمی،عروسک های مجموعه


ویژگی:گابی یک گاو عروسکی است برای دیدار آقای مجری عید به خانه او آمده است.او همه چیز را می خورد از آدامس گرفته تا تلویزیون همچنین او یک دایی دارد به نام دایی شخمی که به قول خودش 10 تای اوست.گابی نسبت به این که به او دست بزنند خیلی حساس است و وقتی به چیز های بد فکر می کند لاغر می شود.او به قول فامیل دور گاو بی در و پیکری است و هی شکلفه می زند و از این کار انگار خجالت هم نمی کشد.گابی شخصیت بسیار ساده ای دارد و فقط زیادی شکمو است.راستی گابی خیلی شل حرف می زند.


تکیه کلام ها

  • دست خودم نیست میاد دیگه
  • شکلفه می زنه
  • دست نزن به من اه
  • با یک لحن خاصی سلام می گه
  • سلامم کو

http://up.asemoniha.com/93011/1395868027613.jpg

چند تا عکس

امروز یک چنده عکس بامزه از کلاه قرمزی دیدم گفتم بزارم.دیالوگ هایی که اکی از زبان عروسک ها هم میگن بعضی ها بامزستا.

اینم از عکس های فتوشاپی

عکس طنز فامیا دور و ببعی




عکس طنز کلاه قرمزی


عکس طنز فامیل دور


عکس طنز ببخشید عزیزم



http://www.peykeshadi.ir/wp-content/uploads/peykeshadi-ir_fun300.jpg






http://up.asemoniha.com/93011/13965447471.jpg


http://www.gamjoo.ir/wp-content/uploads/2015/02/kolah-ghermezi.jpg



قشنگ بود؟



کلاه قرمزی از همه بهتر

100 تا از هرکدام از این شخصیت های خارجی که پر بدآموزی هستند به اندازه یکی از عروسک های کلاه قرمزی نمی ارزند.

عکس کارتونی کلاه قرمزی

عروسک های زنده

سلام به همگی امروز خواستم براتون از عروسک هایی بگویم که شاید در خیال خیلی ها زنده باشند.عروسک هایی که هرسال نوروزی شاد را به خانه می آورند و هرکدام دارای شخصیت خاص خود است ما هروز همه ی این عروسک ها را در خیابان،خانواده،مدرسه میبینیم.

خیلی ها مثل کلاه قرمزی شیطون اما ساده ی ساده و باصداقتند.

خیلی ها مثل پسرخاله بامعرفتند ولی هرکار خوبی می کنند از هیچکس پنهان نمی ماند.

خیلی مثل پسر عمه زا رک هستند و شاید این بی ادب نشونشون بده ولی ته دلشون هیچی ندارند.

خیلی ها مثل فامیل دور بزرگ شدند ولی توی بچگیشون موندند.

خیلی ها مثل ببعی باهوش و بااستعداد ولی عاشق فرهنگ های دیگه هستند.

خیلی ها مثل جیگر همش می خوان به دیگران و خود بفهمونند که بالا تر از آن چیزی اند که واقعا هستند.

خیلی ها به قول همساده له له اند ولی باز به مشکلاتشون می خندند.

خیلی ها مثل گابی شکمو هستند ولی خیلی ساده اند.

خیلی ها مثل دختر همساده همش توی خونه ی دیگران پلاس اند.

خیلی ها مثل بچه فامیل شیرین زبون هستند و گاهی پدرشون به کاری که می خوان مجبور می کنند.

خیلی ها مثل عزیزم ببخشید خیلی دقیق هستندوگاهی دقتشون دیگران را اذیت می که ولی خودش قصد این کارو نداره

خیلی ها مثل دیبی هر کاری که بهشون میگی برعکس انجام می دهند.

عروسک هایی که دیالوگ هاشون رو شاید خیلی جاها بشنویم.شخصیت هایی که که خیلی از ما به راحتی می تونیم باهاشون ارتباط برقرار بکنیم.مهم ترین ویژگی این عروسک ها ساده بودنشون است اون ها مثل بقیه شخصیت های عروسکی شکل عجیب غریبی ندارند.آن ها مثل ما هستند و شاید همین باعث میشه که همه به راحتی با عروسک ها ارتباط برقرا بکنند و باور داشته باشند که آن ها زنده هستند نه تنها ما بلکه عوامل سازنده هم با کار هاشون انگار اون ها را زنده می بینند مثل خانم دنیا فنی زاده که قربان صدقه کلاه قرمزی میرود.

شاید مثل اینکه زبان درگری به قول فامیل دور در لحظه تغییر می کند و همین باعث پایدارش میشه شاید کلاه قرمزی همین طوره که تغییر می کنه که 3 نسل اونو می بینند و دوستش دارند.



ایرج طهماسب هیچوقت اجازه نداده از پشت صحنه کلاه قرمزی فیلم برداری بشه

می دونید چرا؟ گفت نمی خوام رویای بچه ها خراب بشه!

عید مبعث

اول از همه عید مبعث و تولد مبارک رسول اکرم(ص) بهترین مخلوق خداوند بر همه ی دختران چادری و باحجاب و پسران نمازخوان تبریک می گویم.


و بعد هم کلاه قرمزی ویژه عید مبعث هم روز جمعه ساعت 21:30 با ماجراهای تازه و عروسک های دوست داشتنی به خانه ها می آید.یادتون نره ببینید.

بیوگرافی همساده

نام:هم


نام خانوادگی:ساده


جنس:مذکر


نوع:عروسک


ملیت:ایرانی


اولین حضور:کلاه قرمزی 91


آخرین حضور:کلاه قرمزی 94


سال تولد:1391


عروسک ساز:مرضیه محبوب


عروسک گردان:شیما بخشنده(91،92 و 94 )حامد زحمتکش(93)


صداپیشه:محمد بحرانی


علایق:قناری،سفر،داغون شدن


ترس:-


دوستان:همه


دشمنان:هیچکس


خانواده:به رسمیت نمی شناسنش


ویژگی:همساده یک همسایه ی خوش خنده اما له له است ولی با این حال به مشکلات خود می خندد. این شخصیت اواخر تمرین به گروه اضافه شد و صدای محمد بحرانی با لحجه شیرین شیرازی برای او انتخاب شد.داستان ورودش به برنامه به این صورت بود که فامیل دور که با ماشینی لج بود که مدام جایی مقابل درِ خانهٔ آقای مجریپارک می‌کرد جیگر را در یک درد دل تشویق کرد که از زورش استفاده کند و آن ماشین را از آن‌جا بردارد. جیگر هم ماشین را برداشت از تمام طبقات آورد بالا و گذاشت توی هالِ خانه. کمی بعد مشخص شد که این ماشین، ماشین آقوی هم ساده بوده و در تمام این مدت او در ماشینش خوابیده بود.


تکیه کلام ها

  • یعنی داغون شدما له له ام
  • بو قناری مال کدوم باغ اناری
  • تا مرد سفر نرفته باشد علم و هنرش نرفته باشد
  • ارادت مند شما آقوی همساده
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1391/1/17/147165_861.jpg

خاطرات آقوی همساده

البته این هارا از نمایش نامه های بچه ها توی فراخوان سایت کلاه قرمزی و پسرخاله گرفتم.


آقو ما یه مدت وضع مالیمون خراب بود یه گاوی داشتیم گفتیم بریم اینو بفروشیم…رفتیم بازار یه پیرمردی دیدیم گفت گاوتو بده من بهت لوبیای سحرآمیز بدم،آقو گاوو دادیم لوبیاهارو گرفتیم بردیم کاشتیم فرداش درخت دراومد از درخت رفتیم بالا رسیدیم به خونه یه غول یه مرغ تخم طلا ازش کش رفتیم برگشتیم پایین تا پامون رسید به زمین دیدیم اومدن جلبمون کردن!گفتیم چرا؟گفتن شما بخاطر کشت غیر اصولی خاک منطقه رو ضعیف کردین 14تا خانواده بدبخت شدن! گفتیم کاکو صبر کن الآن یه تخم طلا بهت میدم شمام بیخیال ما شو…به ای مرغو گفتیم یه تخم طلا بذار گفت من در اعتراض به کاهش قیمت طلا در بازارهای جهانی دیگه تخم طلا نمیذارم!گفتیم حداقل دوتا تخم مرغ معمولی بده تو زندان نیمرو کنیم گفت تخم مرغ معموای تو کلاس کاری من نیس!ها ها ها ها ها ها ها…مارو که داشتن میبردن زندان وسط راه رسیدیم به اون پیرمردو دیدیم مازراتی زیر پاشه!!! گفتیم کاکو چی شد پولدار شدی!؟ گفت اون گاوو که به من دادی روزی 25تا گوساله طلا میزاد!…ها ها ها ها ها ها ها…آقو به نظر من آدم همیشه باید قدر چیزایی که داره رو بدونه!



آقو ما یه بار یه حلقه ای تو خیابون پیدا کردیم،یه رفیقی داریم صداش میکنیم “گندولف”،ای حلقهو رو بردیم پیشش گفتیم کاکو ای چیه!؟ گفت ای ارباب حلقه هاس،بکنیش تو دستت غیب میشی!گفتیم کاکو ای خرافات چیه باور میکنی رفتیم بهش ثابت کنیم حلقه رو کردیم تو دستمون غیب شدیم! آقو تا ما غیب شدیم مسئولین رفتن اسم مارو از تو لیست آماری مملکت حذف کردن،نمودار رشد جمعیت سقوط کرد،بالانس عرضه و تقاضا تو بازار بهم خورد اقتصاد مملکت 256% افت کرد!ها ها ها….ینی داغون شدا له له شد!گفتیم ها الآن ای حلقهو رو از تو دستمون در میاریم همه چی روبراه میشه ما میشیم قهرمان ملی،آقو ای حلقهو رو در آوردیم ظاهر نشدیم!روشو نیگا کردیم دیدیم نوشته MADE IN CHINA!ها ها ها….ما الآن 3ساله نیستیم هیشکی اهمیت نمیده!




آقو ما یه بار تو یکی از زندان های آمریکا بودیم…یه پسریم اوجا بود بهش میگفتن مایکل…آقو ای پسرو نقشه زندانو رو تنش خالکوبی کرده بود میگفت من شمارو فراری میدم…گفتیم خب خدارو شکر بالاخره در میریم آقو از شانس ما شب قبل فرار ای پسرو آبله مرغون گرفت همه تنش پر جوش شد نقشه ی رو تنش قاطی پاطی شد از تو زندان تونل زدیم از وسط کاخ سفید سر در آوردیم!ها ها ها…ینی چنان ضایع شدیما…400سال دیگه حبس واسمون بریدن…36بارم به اعدام محکوم شدیم! کلاٌ دوستان هرچی کینه از مسئولین عزیز ایران تو دلشون بود رو تو سرنوشت ما پیاده کردن!




آقو ما یه سالمون که بود عاشق دختر همسایه بودیم،اونم عاشق ما بود…تا اینکه یه روز یه نی نی جدید اومد تو کوچه مون و عشق ما دو روز بعد مارو بخاطرش ول کرد! روزی که داشت میرفت بهش گفتم “عزیزم تو تمام زندگی منی،من تک تک نفسهامو به بهونه وجود تو میکشم،تویی دلیل زنده بودنم”…آقو برگشت گفت “میدونم..ولی کامبیز پوشک خارجی میبنده”…ها ها ها ها ها… بله ما اولین شکست عشقی رو در سن یک سالگی تجربه کردیم! ینی چنان از درون خورد شدیم که نگو…له له شدیم!




آقو ما یه بار رفتیم دخترمونو از همون کودکی با مسئله حجاب آشنا کنیم دیدیم روسری رو سرش نمیکنه برا اینکه تشویق بشه ما هم یه روسری سمون کردیم،یهو پسر همسایه در زد ما هم با عجله رفتیم درو وا کنیم یادمون رفت روسری رو ورداریم پسر همسایه چشمش که به ما افتاد یه دل نه صد دل عاشقمون شد ازمون خواستگاری کرد مام تو این عصر بی شوهری از موقعیت پیش اومده نهایت استفاده رو کردیم جواب بله دادیم مارو برد خونه مادرش که عروسش رو بهش نشون بده…آقو مادرشوهرمون گفت برای اینکه عروس من شی باید این امتحانو بدی،این دوتا تخم مرغو بگیر باهاشون بیف استروگانوف درست کن! مام کم نیاوردیم 3روز تمام رو تخم مرغا نشستیم جوجه شدن،جوجه هارو بزرگ کردیم مرغ شدن رفتیم فروختیمشون باهاش مواد بیف استروگانوف خریدیم درستش کردیم مادرشوهرمون اومد تست کرد دید نمکش کمه 4امتیاز ازمون کم کرد گفت نمیتونی عروس من شی نامزدمون نتونست این شکست عشقی رو تحمل کنه خودشو کشت خونواده ش رفتن بخاطر بازی با احساسات بچه شون از ما شکایت کردن 48سال رفتیم حبس…ها ها ها ها ها…راستی دخترمون هم 20سالش که شد رفت آمریکا مدل لباس شد! ینی از هر نظر داغونما داغون!



آقو ما یه بار تو قرعه کشی بانک 150میلیون تومن برنده شدیم! درحالی که جهان در پی این خوش شانسی ما در بهت فرو رفته بود یهو یه اتفاقی افتاد که همه چی رو به حالت عادی برگردوند…عکس ما به عنوان برنده بزرگ این قرعه کشی تو یکی از روزنامه ها چاپ شد،ملت حالشون از دیدن چهره کریح ما بهم خورد روزنامه خوندنو بیخیال شدن،سرانه مطالعه در ایران اومد پایین،مسئولین مارو مقصر دونستن 150میلیون جریمه مون کردن،البته این آخر ماجرا نبود…ظاهراٌ سردبیر روزنامه قرار بود اون روز پول ببره خونه تا زنش بره یه سرویس طلای جدید بخره که تو مهمونی فردا باهاش چشمای بیتا جونو در بیاره،بیچاره نتونست پول جور کنه خانومش با ماهیتابه کوبوند تو سرش طرف حافظه ش قاطی کرد از اونموقع تا حالا هر روز که از خواب پامیشه فکر میکنه همون روز اوله دوباره عکس مارو تو روزنامه ش چاپ میکنه! الآن 18ساله من روزی 150میلیون جریمه میشم! ها ها ها ها ها…من نمیفهمم ملتی که شام ندارن بخورن سرانه مطالعه به چه دردشون میخوره!؟ خانومای عزیز که وضعیت اقتصادی موجودو میبینن چرا از شوهراشون توقع بیجا دارن!؟ اصلاٌ آقو من چرا نمیمیرم از این زندگی خلاص شم!؟





آقو ما بچه بودیم یه روز ننه مون مارو برد خرید،خواست یه آبمیوه گیری بخره 30تومن کم آورد چشمش خورد به ما بلندمون کرد گذاشتمون رو پیشخون مغازه به آقوی فروشنده گفت این بچه رو چند ورمیدارین!؟ آقوی فروشنده هم یه نیگا به ما انداخت گفت مدلش جدیده ولی کارکردش زیاده،دست چپش هم که رنگ داره،صندوق عقبش هم که جا باز کرده درش بسته نمیشه(که البته ای آخری تقصیر ما نبود،از فشار تحریمها بود!)…خلاصه 25تومن بیشتر قیمت گذاری نشدیم ننه مون نتونست آبمیوه گیریو بخرعصبانی شد وسط پاساژ افتاد رو ما به حد مرگ کتکمون زد بعدشم ولمون کرد رفت…مام دیدیم گم شدیم یه پلیس دیدیم رفتیم بهش گفتیم “آقو پلیس مهربون…” ظاهراٌ طرف 4ماه بود حقوق نگرفته بود اعصابش خورد بود قبل اینکه جمله مون تموم شه با لگد زد تو سرمون 6متر پرت شدیم وسط خیابون 13تا ماشین از رومون رد شدن له له شدیم…بردنمون بیمارستان از شانس ما دکترای بیمارستان در اعتراض به عدم همکاری شرکتهای بیمه اعتصاب کرده بودن یه دامپزشک آوردن بالا سرمو، نمیدونیم با ما چیکار کرد که الآن 47ساله آدرنالین خونمون که میره بالا شروع میکنیم به پارس کردن! ها ها ها واق واق واق واق…!





ماجراهای جالب آقوی همساده : “شب یلدا!”

آقو ما یه سال شب یلدا دعوت بودیم خونه “فامیل دور”…به ما گفتن داری میای یه هندونه بگیر…آقو مام یه هندونه ای گرفتیم رفتیم تا رسیدیم اینا هندونه رو شیکستن رنگش عین گچ سفید بود!ینی ای 89تا مهمون ریختن سرمون مارو به حد مرگ زدن!ها ها ها…داغونم کردن…آقو آخر شب شد گفتن بیاین یه فال حافظ هم بگیریم نوبت ما شد،نیت کردیم،کتابو وا کردیم دیدیم نوشته “خوشگلا باید برقصن…خوشگلا باید برقصن!”…آقو از اوجایی که تقدیرمون این بود 4ساعت و نیم رقصیدیم مهره 12و13 کمرمون جا به جا شد کبدمون از این جا به جایی غافلگیر شد همکاریشو با سایر اعضا قطع کرد هپاتیت گرفتیم مُردیم!ها ها ها…رفتیم اون دنیا ای “حافظ” مارو تو برزخ گیر آورد انقد مارو زد انقد مارو زد که یه بار دیگه هم مُردیم!…آقو دوباره که برگشتیم دیدیم میگن سوالای شب اول قبر لو رفته از اوجایی هم که ما تنها کسی بودیم که 2بار مُرده شدیم تنها مظنون ماجرا اینم به پروندمون اضافه شد نامه اعمالمونو دادن دیدیم از 20 شدیم 0.25…آقو روح پدر خدابیامرزمون اومد ای کارنامه رو دست ما دید با کمربند افتاد به جونمن!ها ها ها…ینی چنان شخصیتی از ما خورد شد جلو سایر ارواح که نگو!





آقو ما یه روز رفتیم باغ وحش داشتیم به حیوونا نیگا میکردیم یهو یه بچه چشمش به ما خورد برگشت به باباش گفت:این میمونه چرا تو قفس نیس؟ یهو 6نفر ریختن سرمون مارو انداختن تو قفس میمونا! ها ها ها ها ها ها ها…گفتیم کاکو اشتباه شده گفتن خب یه سوال ازت میپرسیم ببنیم میتونی در حد آدم جواب بدی یا نه…وقتی یه زن توی دعوا بهت میگه هرکاری دوست داری بکن، تو چیکار میکنی؟ مام با افتخار گفتیم ای که معلومه ، هرکاری خواستیم میکنیم! آقو خیلی با احترام اومدن مارو از تو قفس میمونا آوردن بیرون بعد از کلی معذرت خواهی بابت ای اشتباه بردن انداختنمون تو قفس الاغا! ها ها ها ها ها ها ها ها…امروز مسئولین باغ وحش اومدن گفتن پلنگا گرسنه ان یکی از الاغا رو باید بدیم بخورن،مام به الاغای دیگه گفتیم کلاغ پر بازی میکنیم هرکی باخت اونو میبرن برا پلنگا،آقو بازی شروع شد وسط بازی تا گفتیم الاغ همه انگشتا رفت بالا،گفتیم الاغ که پر نداره بهشون برخورد همه شون شروع کردن به پرواز کردن!ها ها ها ها ها…واقعاٌ خرن! فردام قراره بریم پیش پلنگا…ینی داغونما داغون!





آقو دو روز پیش آموزش و پرورش تصمیم گرفت داستان زندگی مارو بذاره تو کتاب فارسی!ما هم با داستانهای ای کتاب قاطی شدیم…همو روز اول گفتیم بریم خونه کوکب خانوم بخور بخور…آقو ای کوکب خانوم همه پولاشو داده بود پرادو دو در خریده بود هیچی غذا تو خونه نداشت!مهمونا هم گرسنگی بهشون فشار آورد ریختن سر ما مارو تا حد مرگ زدن!ها ها ها…از زدن ما که خسته شدن گفتن باید بری تو چنگل دنبال حسنک بگردی…وسط جنگل که بودیم دیدیم گله چوپان دروغگو اوجاس…روانی پیر چشمی گرفته بود تا ما رو دید داد زد:گرگ!گرگ!گفتیم خدارو شکر سابقش خرابه هیشکی به حرفاش گوش نمیده نگو دو سال بود توبه کرده بود شده بود معتمد روستا!آقو یهو 2000نفر با چوب و چماق ریختن سر ما…بعد از نیم ساعت به زور خودمونو نجات دادیم داشتیم بر میگشتیم دیدیم کوه ریزش کرده رو ریل قطار قطارم داره میاد خبری هم از دهقان فداکار نیس گفتیم ها الآن ای لباسو رو آتیش میزنیم نجاتشون میدیم معروف میشیم…آقو لباسمونو آتیش زدیم راننده مارو دید قطارو وایسوند…ای مسافرا پیاده شدن داشتن میومدن از ما تشکر کنن که نوک آتیش گرفت به ساک یکی از ای مسافرا…از شانس ما طرف قاچاقچی دینامیت بود!آقو کل ناحیه منفجر شد 800تا کشته و زخمی داشت ای حادثه…400میلیون دیه باید بدیم!ها ها ها…تازه فردا قراره بریم پیش”آن مرد که داس دارد!!!”واسم دعا کنین !




چه بچه های هنرمندی داریم ما