عروسک های جاودانه

عروسک های جاودانه

عروسک ها چنان شما را به هیجان میاورند که معروف ترین بازیگر ها نمی توانند
عروسک های جاودانه

عروسک های جاودانه

عروسک ها چنان شما را به هیجان میاورند که معروف ترین بازیگر ها نمی توانند

بیوگرافی محمدرضا هدایتی


نام : محمدرضا

نام خانوادگی : هدایتی

تولد : ۱۳۵۲/۲/۲۴

محل تولد : زابل – استان سیستان و بلوچستان

سمت:صداپیشه پسرعمه زا

محمدرضا هدایتی  بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر و خواننده در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۲ در زابل در استان سیستان و بلوچستان است.او به خاطر نقش‌های کمدی او در سریال‌های تلویزیونی به کارگردانی مهران مدیری شهرت پیدا کرده است. اما پیش از آنکه به شهرت برسد در عرصه تئاتر بسیار فعال بوده است.وی از دوران کودکی به تئاتر روی آورده است. او خرداد ۷۴ به تهران آمد و در انتشارات مرغ آمین مشغول به کار شد.

سال ۱۳۷۷ یک تئاتر هم با اکبر زنجانپور کار کرد به نام گوریل پشمالو اثر یوجین اونیل. تا اینکه سال ۱۳۷۸ اولین همکاری را با مهران مدیری در مجموعه تلویزیونی به نام ببخشید شما؟ را تجربه کرد. از دیگر فعالیت های او می توان به کارگردانی یک فیلم کوتاه با نام برخورد کوتاه اشاره کرد .

او همچنین خوانندگی هم نموده و یک آلبوم به نام برگ و باد از او وارد بازار شده است.


شاید خیلیها هنوز ندانند «پسرعمهزا» با آن صدای خاص و تند تند حرف زدن بچهگانهاش، دستپخت محمدرضا هدایتیای است که نقش انواع و اقسام پیرمرد را در سریالهای مهران مدیری بازی کرده؛ از طغرل پاورچین تا جهانگیرشاه دلو در قهوه تلخ. او این روزها با «کلاهقرمزی هوووو…» گفتنهایش دوباره سر زبانها افتاده و همین باعث میشود فکر کنیم اگر کسی او را در خیابان ببیند به جای «سلام»، یک «محمدرضا هوووو»ی کِشدار تحویلش میدهد!
صحبت با هدایتی یک پیشفرض جالب داشت که کمی باعث استرس شده بود و آن اینکه میگویند: «کمدینها اکثرا بداخلاق هستند»!
گفتوگویی که در زیر میخوانید حاصل گپ خودمانی با محمدرضا هدایتی است که برعکس تصور موجود نسبت به کمدینها، اصلا بداخلاق نیست! او در کل گفتوگو خیلی راحت صحبت کرد و به پرسشهای باربط و بیربط درباره پسرعمهزا، ایرج طهماسب، حمید جبلی، مهران مدیری، قهوه تلخ و … پاسخ داد.

مصاحبه :

آقای هدایتی، صحبت را از اینجا شروع کنیم که اصلا چگونه وارد بازیگری شدید؟
من در مرکز هنرهای نمایشی زاهدان تئاتر کار میکردم. البته از ۱۰ سالگی در تئاتر بودم اما کار جدیام از سال ۷۰ در مرکز هنرهای نمایشی زاهدان آغاز شد. آنجا دو اثر را به جشنواره آوردیم و من با آن آثار، بازیگر اول جشنواره شدم. همین عاملی شد که به تهران فکر کنم. در همان سالها که تئاتر به جشنواره میآوردیم، یکسری دوست پیدا کردم که به واسطه حمایت آنها توانستم به بازی جلوی دوربین راه پیدا کنم.
همان سالهای اولی که به تهران آمدم، با دانشجویان تئاتر کار میکردیم و حتی یک بار هم با آقای زنجانپور و مودبیان کار کردم. بعد از اینها با آقای مدیری آشنا شدم.
از اینجا به بعدش دیگر با مهران مدیری در سرازیری موفقیت افتادید…
راستش اصلا نمیخواستم با کمدی شروع کنم تا آنجا که به سختی پذیرفتم با کمدی فعالیت جدیام را آغاز کنم. در همه تئاترهایی که کار کرده بودم، نقش کمدی نداشتم و فکر نمیکردم که بتوانم در این زمینه موفق شوم ولی شدم و الان هم راضی هستم. واقعا باید بگویم من خیلی آدم خوششانسی بودم که با مهران مدیری کار کردم. اگر آغاز فعالیتم با او نبود، انقدر دیده نمیشدم. در واقع با مهران مدیری دیده شدم که کارگردان بزرگی مانند آقای جعفری جوزانی نقش جدی و خوبی را در سریالی عظیمی مانند «در چشم باد» به من داد.
هیچ چیز بین پسرعمهزا و پیرمردهایی که در سریالهای مهران مدیری نقش آنها را به خوبی ایفاء کردهاید، مشترک نیست. دقیقا میخواهم بگویم هیچ ربطی به هم ندارند. چه شد که از تیم ایرج طهماسب و حمید جبلی سر درآوردید؟
آشنایی با ایرج طهماسب یکی دیگر از شانسهای بزرگ زندگی من است. او و حمید جبلی الان دیگر جزو بهترین دوستان من هستند.اواخر سال ۸۷ یک روز حبیب رضایی با من تماس گرفت و گفت که آقای طهماسب خواسته که به دفتر بیایی و برای یک کار عروسکی تست بدهی، من هم رفتم. آنجا آقای طهماسب گفت تلویزیون از ما میخواهد پس از سالها دوباره کلاهقرمزی را روی آنتن ببریم و ما هم یک عروسک به نام «پسرعمهزا» را به جمعمان اضافه کردهایم و میخواهیم صدایش را شما بگویی، من هم گفتم با کمال میل!
پس از آن، یک ماه هر روز ما و عروسکگردانها با هم تمرین میکردیم و صداهای مختلف را روی عروسکها میگذاشتیم تا سرانجام، آقای طهماسب گفت این خنگبازی، خندهها و «ها» گفتن را برای «پسرعمهزا» نگهدار.
دو سه روز اولی که «کلاهقرمزی ۸۸» را ضبط میکردیم، صدایم این که الان هست، نبود و بیشتر شبیه کلاهقرمزی صحبت میکردم. آن اوایل پسرعمهزا حتی صحبت هم نمیکرد اما هرچه کردم دیدم نمیتوانم حرف نزنم! و همین شد که یواش یواش عروسک زبان بسته، زبان باز کرد و به این وضعیتی که امروز میبینید، افتاد!
برای ما که کلاهقرمزی بخشی از کودکی یا نوجوانیمان را تشکیل میدهد، حتی قرار گرفتن کنار این عروسک هم جذاب و هم هیجان دارد. این هیجان در بین تیم هم وجود دارد؟
من آدمی هستم که تمام وقتم را یا در دفتر روی آلبومهایم کار میکنم، یا جلوی دوربین هستم و یا در خانه. در واقع باید بگویم دفتر «صحرا فیلم» (دفتر تهیهکننده مجموعههای تلویزیونی و سینمایی کلاهقرمزی) تنها دفتری بود که ترجیح میدادم وقتم را آنجا بگذارنم و از وجود ایرج طهماسب و حمید جبلی لذت ببرم، آنها دنیای تجربه هستند.
جبلی یک هنرمند عجیب و غریب است! شاید باورتان نشود اما عکاس خیلی خوبی است که حتی از قبل از انقلاب هم عکاسی میکرده اما یک بار هم نمایشگاه نگذاشته است. مجسمه میسازد، نقاش خوبی است و خیلی چیزهای دیگر؛ کلا حمید جبلی خیلی تجربه دارد. یا تنها یک حرف ایرج طهماسب باعث شد من آلبوم موسیقیام را برای قشر نوجوان کار کنم، او یک روانشناس واقعی است.
میتوانید بگویید طهماسب چه گفت یا اینکه خصوصی است؟!
طهماسب میگفت روی بچهها کار کنید. اگر برای بچهها کار کنید، فرد وقتی هنوز بچه است، طرفدارت میشود؛ بزرگ شد باز هم طرفدارت است؛ بچهدار شد طرفدارت است و اتفاقا بچهاش هم طرفدارتوست و همینطور تا آخر عمر طرفدار داری. یعنی همین کاری که او با کلاهقرمزی و پسرخاله انجام داد.
واقعا فکر میکنید چرا جذابیت کلاهقرمزی در تمام این سالها کم نشده است؟
مغز متفکر مجموعه کلاهقرمزی طهماسب است. او کودک را خوب میشناسد و اگر بهتر بگویم یک روانشناس کودک است. مثلا ما که بزرگ شدهایم دیگر نمیفهمیم لذت دیدن یک توپ پلاستیکی یا بادکنک برای بچه چقدر زیاد است. ما دیگر از دیدن توپ پلاستیکی لذت نمیبریم. اما شما همین توپ را داخل دکور بگذارید که نتواند آن را بردارد، بچه از حسرت آن توپ که نمیتواند بَرَش دارد دیوانه میشود. اینها حرفهای طهماسب است.
میخواهم بگویم، این چیزها را ما فراموش کردهایم اما طهماسب خیر. به همین دلیل کاری که میکند، میگیرد و هم بچهها و هم بزرگترها دوستش دارند. کلا به نظرم کارهای کودکی که نمیگیرد خلأ روانشناسی کودک دارد وگرنه شما میبینید، فلان عروسک قیافه بامزه و بانمکی دارد، صدایش هم خوب است، پس چرا نمیگیرد؟ چون بچگیاش کم است.
البته ما هم در کلاهقرمزی عروسکهایی داریم که برای بزرگترها طراحی شدهاند مانند آقای همساده یا فامیل دور (البته فامیل دور خودش بچهای است که سبیل دارد!) اما اینها همه کنار کلاهقرمزی جمع میشوند که سوپر استار جمع است و اتفاقا بخش کودکی کار هم روی او سوار شده است.
به قول شما «کلاهقرمزی» سوپراستار جمع است و حمید جبلی صداپیشگیاش را دارد و بداهههای خلاقانه میگوید. از سوی دیگر میگویید مغز متفکر جمع، ایرج طهماسب است. واقعا کدامیک بیشتر باعث شدند که کلاهقرمزی به اینجا برسد؟
جبلی خیلی در کار دخیل است و نظر میدهد. واقعا این دو نفر با هم هستند، اما بگذارید یک مثال بزنم. فیلمهای که حمید جبلی ساخته را مرور کنید: «خواب سفید»، «پسرمریم». فیلمهای جبلی تقریبا فیلمهای روشنفکری است و مخاطب خاصتری دارد. در واقع دغدغهاش آن تیپ فیلمسازی است اما طهماسب خیر. طهماسب فیلمهایش عامیانهتر و سرگرمیسازتر است.
به همین دلیل در کلاهقرمزی من نقش طهماسب را در طراحی شخصیتها بیشتر دیدم. یعنی مثلا میگوید این بار آدمی را بیاوریم که هرچه بلا به سرش میآید بخندد، ایدهاش شد «آقای همساده» و گرفت.
آقای هدایتی! یکی از ویژگی شخصیتهایی که شما تاکنون بازی کردهاید، تکه کلامهایی بوده که اتفاقا در بین مردم خیلی رواج پیدا کرد. «هااا» گفتنها کشدار پسرعمهزا هم خیلی گرفته است. ایده این تکهکلامها با خودتان است یا کارگردان؟
ما در کلاهقرمزی، همه با هم مینشینیم و موضوع و داستانی را انتخاب میکنیم و سپس صداپیشهها درباره آن موضوع شروع به حرفزدن میکنند. اگر حاصل کار خوب شد آن را پرورش میدهیم اما اگر نه میگذاریمش کنار. اما در کل دیالوگ کتبی نداریم و همه حرفهایی که رد و بدل میشود بداهه است؛ یعنی هرچه ذهن چرندگوتری داشته باشی موفقتر هستی. به همین دلیل، عروسکهایی مانند «فامیل دور» یا «آقای همساده» گل میکنند.
«هااا» گفتنها از کجا آمد؟
همان زمان که تمرین میکردیم، برای پسرعمهزا تکه کلامها را گفتم اما رد شدم و فراموش کرده بودم اما طهماسب یادش ماند و گفت این خوب است، نگهشدار. طهماسب میگفت خوب میشود اگر کسی پسرعمهزا را صدا زد بهجای جواب بگوید «ها»! یا وقتی خودش را به نفهمی میزند هم بگوید «ها، ها، ها». در واقع همه تکهکلامها همکاری مشترک است، همه با هم نظر دادهایم تا شخصیت شکل بگیرد. یعنی همه با هم کمک میکنیم تا چارچوب شخصیت مشخص شود و پس از آن دیگر تو میشوی نگهبانش که میتوانی در آن قالب، بداهه بگویی.
در کارهای مهران مدیری هم همینطور است؟
خیر. در کارهای مهران مدیری، تکهکلامها ناگهانی و به صورت بداهه شکل میگیرند. خوبی کارهای مدیری این است که میتوانی حاصل کارت را همان شب از تلویزیون ببینی. یعنی میبینی که این بداهه خوب بود یا نه. اگر خوب بود نگهش میداری و اگر نبود میاندازی دور.
اما بگذارید یک راز کمدی را برایتان بگویم: «تکرار، تکرار، تکرار». مثلا شما اگر در فواصل مختلف یک کلمه را تکرار کنی در نهایت باعث میشود مردم از خنده رودهبُر شوند! امتحانش کنید، میگیرد! تکرار زیاد یک کلمه، آن را به هویت کاراکتر متصل میکند. من در اکثر کارهایم تکه کلام داشتم به جز «قهوه تلخ» که عمدا نخواستم تکه کلام داشته باشم.
صداپیشگی و کار کردن با عروسکگردان برایتان سختتر بود یا بازی جلوی دوربین؟
کار عروسکی سختتر است. چون وقتی شما جلوی دوربین هستی تمام اجزای بدنت را در اختیار میگیری؛ از میمیک صورت و نگاه کردن گرفته تا حرکت فیزیکی اندام، اما در کارهای عروسکی اصلا این طور نیست. شما فقط صدا را میگویی و فرد دیگری عروسکگردانی میکند و گاها بین تو و عروسکگردان چند متری فاصله وجود دارد. حتی شاید گاهی اصلا مجبور شوی عروسکت را از مونیتور پشت صحنه نگاه کنی. اینها کار را سخت میکند.
هماهنگی صداپیشه و عروسکگردان هم باید سخت باشد.
بله. بگذارید با یک مثال توضیح بدهم. ممکن است عروسکگردان هنگام ضبط برنامه حرکتی انجام دهد که در ذهن من نباشد. طبیعتا نمیشود بگویم حالا صبر کنید که من فکر کنم و ببینم متناسب با این حرکت چه باید بگویم! صداپیشه باید همان جا و فیالبداهه دیالوگی مناسب را بگوید. این مساله برای عروسکگردان هم وجود دارد. در کارهای بداهه ممکن است من چیزی بگویم که اصلا در ذهن عروسکگردان نباشد، حالا او باید درجا حرکتی را متناسب با دیالوگ من طراحی کند، طوری که بیننده فکر کند عروسکگردان و صداپیشه یکنفر هستند، این خیلی سخت است.
حالا انصافا بخش صداپیشگیاش سختتر است یا عروسکگردانی؟
عروسکگردانی بسیار بسیار سخت است. اگر بخواهم راستش را بگویم واقعا کارشان سختتر از صداپیشههاست. صداپیشهها روبروی میکروفن مینشینند و یک لیوان آب هم جلوش است اما عروسکگردان زجری میکشد بنده خدا! هرچه عروسک پرحرفتر باشد، بیشتر زجر میکشد.
عروسکگردان پسرعمهزا که بود؟
عروسکگردان پسرعمهزا امیر سلطاناحمدی و عروسکگردان کلاهقرمزی خانم دنیا فنیزاده بودند.
این هماهنگی فوقالعاده بین عروسکگردان و صداپیشه چگونه به دست میآید؟
با تمرین. آقای طهماسب همیشه ۱۰ ـ ۱۵ روز قبل از آغاز کار، برای بچهها تمرین میگذارد تا شخصیتهایی که کار میکردیم یادمان بیاید و ارتباط بین صداپیشه و عروسکگردان دوباره شکل بگیرد.
باز هم مثالی در این مورد میزنم. به نظر من خانم دنیا فنیزاده بهترین عروسکگردان در ایران است. حمید جبلی نفس میکشد، او به عروسک عکسالعمل میدهد، انقدر سریع. این یعنی چه؟ فنیزاده دیگر با عروسکش یکی شده است و جانش جان عروسکی است که پشت آن قرار گرفته.
کمی هم درباره «کلاهقرمزی و بچهننه» بگویید. استقبال مردم چطور بوده؟ کسی متوجه میشود شما، صداپیشه پسرعمهزا هستید؟
جالب است بگویم که خیلی از مردم و حتی خیلی از همکارانم هنوز نمیدانند که صدای پسرعمهزا برای من است! برای من جالب است که همکارانم هم نمیدانند و وقتی متوجه این موضوع میشوند کاملا تعجب میکنند.
درباره سوالتان پیرامون استقبال مخاطب هم، من بیشتر از طریق سایت اینترنتیام، نظر مخاطبان را متوجه میشوم. در کل درباره همه مجموعههای کلاهقرمزی تاکنون هیچ نظر آزاردهندهای نشنیدهام. هرچه به گوشم رسیده مثبت و سرشار از انرژی بوده است.
یکی از نقدهایی که مطرح میشود، فارغ از درست یا غلط بودنش، درباره پایین آمدن کیفیت دیالوگها، همبندی پلانهای مختلف، موضوعات مطرح شده و … در فیلم سینمایی «کلاهقرمزی و بچهننه» در مقایسه با نسخه مجموعه تلویزیونیاش است. چیزی در اینباره شنیدهاید؟
این اتفاقی که در مقابل مجموعه تلویزیونی میگویید افتاده، طبیعی است. چون در نسخه تلویزیونی شما چندین قسمت میبینید و با آن جلو میآیید.
مثلا در عید امسال شما ۱۳ قسمت کلاهقرمزی دیدید، اما در نسخه سینمایی فقط ۹۰ دقیقه وقت داریم و بعد پرده را میکشند و تمام. پس زمان زیادی برای چرندگویی و بداههپردازی نیست. در نسخه سینمایی ما اصلا بداههپردازی نداشتیم و کاملا براساس فیلمنامه جلو میرفتیم چون باید براساس یک زمان مشخص کار میکردیم و فیلم را جلو میبردیم. حالا در قالب فیلمنامه من و حمید جبلی کمی دیالوگها را پس و پیش میکردیم، اما زیادتر و کمتر نه. بنابراین من اسم این اتفاقی که گفتید را افت کیفیت نمیگذارم، بلکه به نظرم این خصوصیت مدیوم سینماست.
البته فکر میکنم شرایط کار در محیط استودیو خیلی راحتتر باشد تا در محیط باز، آن هم در زمستان شمال تهران.
بله دقیقا. «کلاهقرمزی و بچهننه» از این حیث خیلی فیلم سختی بود. کار عروسکی به خودی خود سخت است، حالا تصور کنید که لوکیشنهایتان هم سخت باشد و شما بخواهید در دل زمستان آن هم در هوای آزاد کار کنید. هرچه لباس میپوشیدیم باز هم کم بود.
واقعا تصور کار کردن در آن سرما در شهرک دفاع مقدس یا در خانه خرابه روی تپهای که انتهای بلور ارتش بود، خیلی سخت است. شاید باورتان نشود اما از پایین تپه تا بالای آن که لوکیشن خانه خرابه فیلم بود، حدود چهار درجه اختلاف دما داشتیم، اصلا یک وضعیتی! حالا من وقت داشتم کنار آتش بایستم اما شرایط عروسکگردان ها خیلی بد بود. بنده خداها مجبور بودند روی زمین به آن سردی و یخ زدگی دراز بکشند و کار کنند.
اما نتیجه کار خوب شده است…
باید خوب میشد. چون کار کلاهقرمزی است، ۱۷ ـ ۱۸ سال سابقه و طرفدار فراوان دارد، اینها همه یک طرف. از طرف دیگر آقای طهماسب سلیقه خاصی دارد و به راحتی از کنار سکانسها و پلانها نمیگذرد. آنچه میگیریم باید راضیاش کند، پس نتیجه باید خوب میشد.
خب! کمی هم برویم سراغ مهران مدیری و «قهوه تلخ». تیپ پیرمردهای سریالهای مدیری را بیشتر دوست داشتید یا پسرعمهزا و شیطنتهای بچهگانهاش را؟
(چند ثانیهای فکر میکند) واقعا نمیتوانم انتخاب کنم چون هر کدامشان لذتهای عجیبی به من دادهاند، هرکدام یکجور.
پسرعمهزا من را درمان کرد و به دوران کودکی برد. او باعث شد من دوران کودکیام را کنکاش کنم که ببینم چه چیزهایی را دوست داشتم، چیزهایی که بعد از این همه سال فراموششان کرده بودم. من با پسرعمهزا دوباره بچه شدم. به همین دلیل است که میگویم نمیتوانم انتخاب کنم. هر کدام از شخصیتهایی که بازی میکنم را مردم بیشتر دوست داشتهباشند، برای بالاتر میرود.
حالا مردم کدام شخصیتتان را بیشتر دوست دارند؟
هر شخصیت طرفداران خودش را دارد.ببینید! بحث این است که کلاهقرمزی از قبل بوده و من از شهرت و جاافتادگی تیم طهماسب ـ جبلی استفاده میکنم (یا شاید اسمش را بگذارند سوء استفاده!) اما شخصیتهای مدیری از قبل ساخته نشدهاند.
اما خود مهران مدیری در طنز یک برند است.
بله. کاملا درست است اما کاراکترها در کارهایش تکرار نشدهاند. ولی کاراکترهای کلاهقرمزی سالهاست است که اجرا میشوند، یعنی در ذهن مردم جا افتادهتر هستند.
وضعیت بخش پایانی «قهوه تلخ» به کجا رسید؟ تمامش نمیکنید؟
ما یک بخش دیگر داریم که آقای مدیری باید بیاید تا بگیریم و پرونده قهوه تلخ بسته شود. ایشان الان سرصحنه فیلمبرداری «قلب یخی» است و باید صبر کنیم که کمی سرش خلوت شود.
البته الان سری ۳۴ «قهوه تلخ» وارد بازار شده است. سه مجموعه دیگر داریم تا سریال به پایان برسد. الان دو سری از سه سری باقیمانده آماده توزیع در بازار است. تا آن زمان هم احتمالا کمی سر مهران مدیری خلوتتر میشود و پرونده «قهوه تلخ» را میبندد.
وقفههایی که در توزیع «قهوه تلخ» بود، باعث شده که برخی بگویند شاید چند قسمت پایانی ساخته نشود.
انصافا «قهوه تلخ» مشکلات زیادی داشت که یکی از آنها مشکل پروانه کار بود. وزارت ارشاد پروانه کلی «قهوه تلخ» را لغو کرد و از آن به بعد ما باید قسمت به قسمت پروانه کار بگیریم.
سرجریان ورود شخصیتها به زمان حال؟
من خیلی جریانش را نفهمیدم چون روال ما همان روال قبل بود. گویا سیاستها تغییر کرد و گفتند باید برای هر قسمت پروانه جداگانه بگیرید. به این ترتیب، آنها هر قسمت را نگاه میکردند و اگر اصلاحیه لازم داشت میگفتند. سپس پروانه و مجوز تکثیر میدادند. این خودش زمان زیادی میبرد چون اگر یک روز پروانه کارتان دیرتر صادر شود کارخانه، تکثیر کار شما را یک هفته عقب میاندازد. همه بدقولیهایمان به این دلیل بود.
کلا «قهوه تلخ» پر از شایعه بود. حتی شایعات هنگام توقف پروژه تا جایی پیش رفت که برخی میگفتند مهران مدیری دلزده و افسرده شده است. این شایعات به گوش شما هم میرسید؟ اصلا شایعه بود یا واقعیت؟
بگذارید برایتان سادهاش کنم. دلیل همه این «شایعات» این بود که وزارت ارشاد مجوز انتشار «قهوه تلخ» را کلا لغو کرده بود. یعنی دیگر اصلا قهوه تلخی نباشد! هیچ کس هم نفهمید چرا. بعد از آن ماهها دوندگی شد تا کار ادامه پیدا کند. بالاخره مردم قسمتهای مختلف را خریداری و برای دیدنش وقت و هزینه گذاشته بودند. خیلی تلاش شد که به احترام مردم کار دوباره از سر گرفته شود تا اینکه بالاخره گفتند مجوز میدهیم اما قسمت به قسمت. این پروسه ۶ ماه طول کشید و پروژه در این مدت کاملا تعطیل بود.
در این شرایط تصور کنید پروژه به آن بزرگی هیچ بازگشت سرمایهای نداشت تا بتواند ادامه پیدا کند.
مشکل ارشاد با احتمال انطباق برخی دیالوگها با شرایط روز جامعه بود؟
شاید بله. نمیدانم شاید هم نه. شاید برخی فکر کردند در این کار خیلی پول درآمده است در صورتی که اینطور نبود. تبلیغات وسیع «قهوه تلخ» و … هزینههای زیادی داشت.
گفته میشد که مهران مدیری برای هر قسمت از «قهوه تلخ» چهار، پنج میلیارد تومان درآمد دارد!
(میخندد) کاش در بیاورد. کاش این رقمها باشد که در آینده بتواند کاری که باب میلش است را بسازد. اما واقعا باید به همه دوستان بگویم نه بابا رقمی که مردم میگویند خیلی رقم عجیب و غریبی است، اصلا از این خبرها نیست و چنین پولهایی رد و بدل نمیشود.
بالاخره خیلیها حساب و کتاب میکنند که پشت جلد قیمت زدهاید ۲۵۰۰ تومان و نتیجه میگیرند که نصف هر مجموعه سود است! کلا باید در این دو سال، کل تیم میلیاردر شده باشند!
نمیدانم چطور این سوء تفاهمها کنار میرود. باور کنید خیلی از بازیگرها مستاجر هستند. واقعا این سوء تفاهمها ما را از مردم دور میکند. من همینجا اعلام میکنم که به خدا من هنوز هم مستاجرم و اصلا چنین پولهایی که گاهی گفته میشود، در سینما و تلویزیون رد و بدل نمیشود.
بگذارید این را هم بگویم. «قهوه تلخ» یک پروژه کار آفرین بوده و چهار هزار نفر از کنار این پروژه شغل دارند. از ۱۵۰ نفری که در لوکیشن هستند بگیرید تا کسی که در کارخانه سیدی را در وَلت میگذارد یا آنکه پاکتها را بستهبندی میکند و … یکبار آقای گلیان (یکی از تهیهکنندگان «قهوه تلخ») لیستی آورد که بر اساس آن حقوقها و دستمزدهایی که باید برای پروژه بدهد را حساب میکرد. در آن لیست حدودا چهار هزار نفر اسم بود.
جدای از اینها، فقط اجاره ساختمان محل لوکیشن ما ماهیانه ۲۰ یا ۲۵ میلیون تومان است. تهیهکنندگان و سرمایهگذاران پروژه تازه از ۵-۶ سری قبل به سوددهی رسیدهاند. یعنی یکسال و اندی فقط و فقط هزینه کردند.
به عنوان پرسش آخر، برای کار کردن با مهران مدیری راحتتر هستید یا با ایرج طهماسب؟ میگویند هر دو کمی بداخلاق هستند!
(میخندد). نه بابا! اصلا بداخلاق نیستند! من با هر دو راحت هستم چون اجازه میدهند هر کاری که دوست دارم، جلوی دوربین بکنم.
هم مهران مدیری و هم ایرج طهماسب در ژانر خودشان جزو بزرگان و افراد متبحر سینما و تلویزیون کشور محسوب میشوند. بنابراین کار کردن با هر دو لذت بخش است.
میگویند آنکه میخندد یک درد دارد و آنکه میخنداند هزار و یک درد. کمدین دردها را میبیند و آنها را برای دیگران تبدیل به کاریکاتور و خنده میکند. پس میتواند فردی عمیقتر و جدیتری باشد.


آثار :

آلبومهای موسیقی

  • برگ و باد به عنوان خواننده
  • ماه میخنده به عنوان خواننده و آهنگساز
  • دلگیرم
  • دنیا کوچیکه
  • با تو آرومم
  • مشتاق
  • سایه
  • یادته
  • سیستانی

مجموعه‌های تلویزیونی

  1. داستان‌های نوروزی
  2. ببخشید شما؟
  3. وکیل محل
  4. رانت‌خوار کوچک
  5. قهر و آشتی
  6. نیستان
  7. پاورچین
  8. نقطه‌چین
  9. پلاک ۱۴
  10. کمین
  11. در چشم باد
  12. شب‌های برره
  13. باغ مظفر
  14. لطفا دور نزنیم
  15. مرد دو هزار چهره
  16. کلاه قرمزی ۸۸
  17. کلاه قرمزی ۹۰
  18. کلاه قرمزی ۹۱
  19. کلاه قرمزی 92
  20. کلاه قرمزی 93
  21. کلاه قرمزی 94
  22. در حاشیه

سینمایی

  1. دلقک
  2. کلاه قرمزی و بچه ننه (۱۳۹۰)
  3. تاکسی نارنجی (۱۳۸۷)
  4. کیش و مات (۱۳۸۷)
  5. بی وفا (۱۳۸۵)
  6. شام عروسی (۱۳۸۴)
  7. الهه زیگورات (۱۳۸۲)
  8. روز کارنامه (۱۳۸۱)
  9. مردی از جنس بلور (۱۳۷۷)
  10. داماد خوش قدم

تئاتر

  1. نیرنگ باری
  2. لولوی عزیز من
  3. میزان
  4. خواستگاری
  5. گوریل پشمالو
  6. دلم دریا
  7. زمانی برای کشتن
  8. دزد و مهتاب
  9. بار دیگر هابیل
  10. شب بخیر سرهنگ

شبکه خانگی

  1. داماد خوش قدم
  2. فضانوردان
  3. قهوه تلخ
  4. گنج مظفر
  5. شوخی کردم
  6. کوچه مروارید
  7. بمب خنده



کاریکاتور های کلاه قرمزی

من دیگه حرفی ندارم

عکس و کاریکاتور سریال کلاه قرمزی

کلاه قرمزی حریف می طلبد.

http://www.tanznama.com/wp-content/uploads/2014/03/kolah-ghermezi1-2.jpg

دلیل محبوبیت کلاه قرمزی

 عکس کلاه قرمزی 93

جیگر در

 عکس کلاه قرمزی 93

ملاقات کتی با کلاه قرمزی

 عکس کلاه قرمزی 93

بچگی همساده

 عکس کلاه قرمزی 93


 عکس کلاه قرمزی 93


http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/03/11/13920311162006511_PhotoL.jpg

کلاه قرمزی سینما را نجات داد

http://www.shafaf.ir/files/fa/news/1391/6/16/50042_695.jpg


http://saten.ir/wp-content/uploads/2014/03/kolah.jpg


http://www.empireoflies.ir/wp-content/uploads/2014/04/%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AC%DB%8C%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-BBC-3.jpg

خوب بود؟

دیالوگ های فامیل دور

بازم اومدم با دیالوگ های فامیل دور البته گفته باشما بعضی هاش برای کلاه قرمزی نیست و کاملا ساختگیه.


لی لی حوضک فامیل دور

ری ری رری ری، حوضک؛ گنجشکه اومد آب بخوره، خورد تو در
اون گفت درُ وا کنیم. اون گفت ببندیم. این گفت نیمه باز بذاریم. اون گفت که با این در اگر دربند در مانند در مانند…

.........................................................................................................................................................

فامیل ترسو


فامیل دور وقتی دیوی رو دید فکر میکرد چون تو حموم آب بسیار مصرف میکنه دیوی اومده بخورتش:

گفت: چشم چشم آقای مجری من دیگه آب نمیخورم، اصراً دیگه آب مصرف نمیکنم، تمام فرکه‌های آبو میبندم، اصرا خشک خشک میرم حموم. آقای مجری بذار منو نخوره … منو نخور منو نخور…

.........................................................................................................................................................


آقای مجری: شمام که عروسی نرفتین؟
فامیل: نه آقای مجری. من بچه رو برده بودم پارک. اتفاقا آقای مجری این خیابون همین‌جوری ماشین گُر زده، دید دید دیدید دید می‌رفت
بچه فامیل: دیدید داد. دیدید داد

...................................................................................................................................................


بچه: پدررر…گشنمه!
فامیل: عزیزم پول ندارم واست شیر خشک بخرم،ما شامگاهیم میفهمی؟ شامگاه!!
مجری: ما شامگاهیم؟ تو اصلاٌ میدونی شامگاه به چی میگن؟
فامیل: بله،به ما بدبخت بیچاره ها میگن که فقط گاهی شام میخوریم!
مجری: فامیل تو ادبیات تو مدرسه چند میشدی؟
فامیل: آقای مجری یه چیزایی هست که آدم نمیتونه جلو بچه بگه،پررو میشه!
مجری:اصلاٌ کی گفته ما بدبختیم؟
فامیل: ما بدبخت نیستیم!؟ ما که پنج شیش خط پایین تر از خط فقریم! تازه اگه یارانه مونو قطع کنن کلاٌ میریم صفحه بعد!

.......................................................................................................................................................


فامیل: آقای مجری بفرمایین…این کادو رو واس شما گرفتیم…
مجری: ای بابا دستتون درد نکنه،راضی به زحمت نبودم
فامیل: اتفاقاٌ ما خودمون هم راضی نبودیم،یه جورایی در برابر عمل انجام شده قرار گرفتیم!
مجری: این چیه؟
فامیل: تسمه ماشین لباسشویی!
مجری: دستتون درد نکنه…ولی این به چه دردی میخوره؟
فامیل: گفتیم اگه دلت واس ماشین لباسشویی تنگ شد اینو ببینی خوشحال شی
مجری:ماشین لباسشویی چیزیش شده؟
فامیل: نه بابا…فقط یه کوچولو ترکیده!
مجری: دارین شوخی میکنین؟
فامیل: آقای مجری وقتی شما دمپایی پاته مگه مغز خر خوردیم یه همچین شوخی خطرناکی بکنیم؟
جیگر: جیگرم! جیگرم! جیگرم!
فامیل: همین الاغی که اینجا وایساده میگه “جیگرم” زد ماشین لباسشویی رو ترکوند! گذاشتیمش تو ماشین لباسشویی که تمیز شه،انقد اون تو جفتک زد ماشین لباسشویی منفجر شد!
مجری: این فکر کدومتون بود که جیگر رو اینجوری بشورین!؟
فامیل: آقای مجری حالا وقت بسیاره واس تعریف کردن از خلاقیت من…اول باید یه فکری به حال ماشین لباسشویی کرد
مجری: چجوری انقدر اعتماد به نفس داری!؟
فامیل: این احتمالاٌ بخاطر تغذیه ی مناسبمه!

......................................................................................................................................................


کلاه قرمزی: بیاین اسم فامیل بازی کنیم
فامیل دور: چی؟! اسم فامیر بازیه مگه ؟!
کلاه قرمزی: پس چیه ؟
فامیل: یه کار اداری! اسم: فامیر؛ فامیر: دور. بازیه؟! بازیایی می‌کنیدا

......................................................................................................................................................


مجری: فامیل دور چرا ببعی رو گذاشتی رو سرت!؟
فامیل: آقای مجری امروز یه دکتره تو ماهواره میگفت اگه
پشکل گوسفند بمالین رو سرتون موهاتون دوباره درمیاد
ببعی: دَدی انقد حرف نزن تمرکزم بهم میریزه!
فامیل: سیرداغ ببینم! ۲ساعته داری تلاش میکنی هنوز موفق نشدی! من از بچگی آرزوم بوده مو داشته باشم،تو آخرش گند میزنی به آرمانهای من!
ببعی: دستشوییم نمیاد…
فامیل: به آبشار فکر کن…نه نه اون مال یه چیز دیگه س…به وضعیت اقتصادیمون فکر کن! ولی فقط به وضع ده یازده سال پیش فکر کنی ها،میترسم اگه به جلوتر فکر کنی کل هیکلم مو دربیاره!
مجری: آخه آدم واس خوشگلی هر کاری میکنه؟ واقعاٌ عقل هم چیز به درد بخوریه!
فامیل: نه آقای مجری……تو این دوره زمونه ای که مردم عقلشون به چشمشونه پشکل بیشتر به درد آدم میخوره!

......................................................................................................................................................


آقای مجری: اصلا میدونی دوربین چیه؟
فامیل دور: آقای مجری هه ه ه ه ه چه حرفایی میزنید !
نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دسته مردم . . .
یکی از اجداد ما که توی شهر دور زندگی میکرد از دور رفت خارج بسیار هم دور شد برای این که دور رو بببینه این دستگاه رو ساخت . . .

......................................................................................................................................................


فامیل: مرغ مینا که تخم می‌ذاره تو خونشونه! چه حرفایی می‌زنین!
مجری: اون که تخم می‌ذاره که مرغ معمولیه!
فامیل: مرغ مینا اسمش که مرغ مینا نیس ، مارِ مینائه!
مجری: مااااار چیه؟ مار چه ربطی …
فامیل: مار کاری ندارم آقای مجری! می گم مارِ؛ یَنی مارِ منه ، مارِ توئه!
مجری: آها مال منه، مال توئه!
فامیل: بَرَ! مارِ مینا داریم، مارِ چه می‌دونم، حَسن، یکی دیگه، هر کی! مَثَرن مرغ مسعود! مثرن اگه پسرعمه مرغ داشت می‌شد مرغ پسرعمه!

......................................................................................................................................................


قای مجری: سفره هفت سین هفتا چیز میگذازیم که با سین آغاز میشن.. سمبل ما کو؟
فامیل دور: سمبل سفید.. ببین گراشو فرفرفر چقد گر(گل) داده؟ یه کپه گر
ببعی: سمبلم
آقای مجری این ببعیه .. چی شده؟
چی شده.. سیر داغ … چی شده… سیر دغ..(ریتم دار)
جیگر: سمبلو خورده..
فامیل دور: عجب خریه ها..
جیگرم جیگرم جیگرم
اگه تو جیگری اینم سمبله..
درواقع آب بسیار داده بودیم پروار شده بود جاش تنگ شده بود گذاشتیم در میان سفره..
آقای مجری: ببعی چرا خوردیش؟
ببعی: آقای مجری هوس کردم!
پسر عمه زا: اونجایی که ما زندگی می کنیم حیوونم میزاریم وسط سفره..
آقای مجری: شما میزارید ما نمیزاریم
پسر عمه زا: شما هم میزارید… پس اون ماهی چیه وسط سفره؟ ماهی حیوان نیست؟
آقای مجری: من یه وسیله ای دارم وقتی به بچه ها نشون میدم خودشون روشن میشن… اسمش دمپاییه
فامیل دور: آقای مجری این همه وسیله روشنایی داریم با اون چرا؟ یعنی دمپایی رو میزنی به برق…

.....................................................................................................................................................

خوب بود؟

سوتی های کلاه قرمزی 2








اینو خودمم ندیدم یک بار که داشتیم با خواهر کوچکم می دیدیم اون پیدا کرد.ماشاالله تو زمینه ی رو کردن دست عروسک گردان توی برنامه های عروسکی به من رفته

فکر نکنم دیگه چیزی گیر بیارم ولی بهتر چیزی گیر نیاد که من وسوسه نشم بزارمشان.البته برای سال 92 از همه ی سال ها بیشتر پیدا کردم ولی برای 93 فقط یک دونه بالایی هست.


«کلاه قرمزی» اهل کجاست؟

محبوب از سال 1366 با ایرج طهماسب و حمید جبلی همکاری می‌کند. ماجرای آشنایی محبوب با ایرج طهماسب به زمان دانشجویی آنها باز می‌گردد؛ زمانی که طهماسب برای ارائه پایان‌نامه‌اش از محبوب دعوت به همکاری کرد و سال‌هاست که مرضیه محبوب برای برنامه‌های ایرج‌طهماسب عروسک می‌سازد، عروسک‌گردانی می‌کند و گاهی هم به جای برخی عروسک‌ها حرف می‌زند.
 
نتیجه همکاری محبوب با طهماسب و جبلی تعداد زیادی عروسک جالب و دوست داشتنی است که کلاه قرمزی و پسرخاله مهم‌ترین آنها هستند.
 
محبوب وقتی کلاه‌قرمزی را برای برنامه «صندوق پست» می‌ساخت، قرار نبود این عروسک برای خودش برنامه مستقل داشته باشد؛ اما طولی نکشید که کلاه قرمزی بین بچه‌ها و بزرگ‌ترها دوستان زیادی برای خودش دست و پا کرد و کم کم دوستان و بستگان کلاه قرمزی هم به تلویزیون راه پیدا کردند و محبوب دل‌ها شدند. همه دوستان و اقوام کلاه‌قرمزی هم ساخته مرضیه محبوب هستند.
 
به نظر می‌رسد در طول این سال‌ها کلاه قرمزی هم بزرگ‌شده است. شما این طور فکر نمی‌کنید؟
 
عروسک‌ها هیچ‌وقت بزرگ نمی‌شوند؛ آنها پیر هم نمی‌شوند. یک عروسک اگر کودک خلق شود تا آخر عمر کودک می‌ماند و اگر پیر به دنیا بیاید تا پایان زندگی‌اش پیر خواهد بود؛ اما با همه اینها من کلاه‌قرمزی و دیگر عروسک‌های این مجموعه را با دست ساخته‌ام؛ هر کدام آنها از یک تکه اسفنج شکل گرفته‌اند و طبیعی است که در گذر زمان دچار تغییر بشوند. همه احساس و عاطفه من همراه این عروسک‌ها بوده و باری از زندگی من روی دوش آنها قرار گرفته است؛ بنابراین شاید کلاه قرمزی با وجود ظاهر بدون تغییرش، رشد کرده باشد و شاید در آینده او را به سنی برسانیم که بخواهد ازدواج کند، اما این تخیل ماست که او را تغییر می‌دهد؛ فیزیک و ظاهر این عروسک همیشه به همین شکل باقی خواهد ماند.
 
اما زندگی کلاه قرمزی در این سال‌ها تغییری نکرده است. او هنوز مشق می‌نویسد و با آقای مجری زندگی می‌کند؟
 
عروسک‌ها با ما فرق دارند؛ روح آنها از دیگری جان‌می‌گیرد. شاید آنهایی که به این عروسک جان می‌دهند و شخصیت او را تعریف می‌کنند، این‌گونه القا می‌کنند که کلاه‌قرمزی بزرگ شده است!
 
چرا بیشتر عروسک‌های جدید برنامه کلاه قرمزی شبیه خود او هستند. حتی فامیل دور با آن سر طاس و سبیل هم شبیه کلاه قرمزی است؟
 
برای این‌که همه آنها از یک قوم و محله هستند؛ شاید از نظر خونی نسبتی با هم نداشته باشند؛ اما به قول پسرعمه‌زا آنها از یک ده آمده‌اند؛ ده کلاه‌قرمزی آباد.
 
پس چرا پسرخاله شبیه آنها نیست؟
 
برای این‌که پسرخاله، پسرخاله کلاه قرمزی نیست؛ اسمش این است و شاید اگر فامیل‌های پسرخاله بیایند، ببینیم که همه آنها شبیه پسرخاله هستند.
 
پس اگر قرار باشد فامیل‌های پسرخاله را بسازید همه آنها صورتی گرد دارند با یک خال کنار بینی؟
 
نمی‌دانم. من هنوز آنها را نساخته‌ام. اگر قرار باشد دوستان و بستگان پسرخاله را بسازم قبل از هر چیز به این فکر می‌کنم که با هم هماهنگی داشته باشند. شاید افراد یک قوم یا سرزمین شبیه به هم نباشند؛ اما وقتی کسی از بیرون به آنها نگاه کند شباهت‌هایی در آنها خواهد دید.
 
وقتی عروسکی را می‌سازید به چه چیزهایی توجه دارید و چه معیارهایی را مد نظر قرار می‌دهید؟
 
پیش از هرچیز با کارگردان صحبت و سعی می‌کنم نظر کارگردان را برآورده کنم؛ آدم‌هایی که در اطرافم می‌بینم در شکل و شمایل عروسک‌هایم بی‌تاثیر نیستند...
 
مثلا فامیل دور را شبیه به شخص خاصی ساخته‌اید؟
 
نه. محیط زندگی و برآیند کلی جامعه برایم اهمیت دارد. بیشتر به سن و سال و روزگاری که ممکن است یک عروسک از سر گذرانده باشد، توجه دارم. مثلا این روزها حتی جوان‌ها هم موهایشان ریخته و دیدن یک جوان طاس اصلا بعید نیست.
 
از چیزهایی که در جامعه می‌بینید، تصویر می‌گیرید و آنها را روی عروسک‌هایتان پیدا می‌کنید؟
 
نه به این صورت که شما توصیف کردید. من هر وقت ساخت یک عروسک را شروع می‌کنم انگار اولین باری است که عروسک می‌سازم. با ترس و لرز کارم را شروع می‌کنم و بعد آنقدر به عروسک نگاه می‌کنم و تغییرش می‌دهم تا این‌که در یک لحظه احساس می‌کنم همانی شده که باید می‌شد. بارها عروسک را تغییر می‌دهم، اجزای صورتش را کم و زیاد می‌کنم، چیزهایی را برمی‌دارم یا اضافه می‌کنم تا وقتی که احساسم بگوید این همان چیزی است که می‌خواستی!
 
چقدر راحتی عروسک‌گردان برایتان اهمیت دارد؟
 
خیلی خیلی زیاد. تمام مدتی که عروسکی را می‌سازم به این فکر می‌کنم که آیا عروسک‌گردان با آن راحت هست؟! آیا خوش‌دست شده یا نه؟ بارها عروسک را دستم می‌کنم و می‌گردانم تا مطمئن شوم عروسک‌گردان با آن مشکلی نخواهد داشت.
 
چون خودتان هم عروسک‌گردانی می‌کنید این امر برایتان اینقدر مهم است؟
 
بله. ضمن این‌که وقتی عروسک‌گردان با یک عروسک احساس راحتی کند بهتر آن را می‌گرداند و بازی می‌دهد؛ درنتیجه عروسک باورپذیرتر و دوست‌داشتنی‌تر می‌شود.
 
ماندگار شدن عروسک چقدر موقع ساخت برایتان اهمیت دارد؟
 
من برای ماندگار شدن یک عروسک هیچ کاری نمی‌کنم. فقط به این فکر می‌کنم که عروسکم با شخصیتی که برایش تعریف شده، هماهنگی داشته باشد و سر جای خودش قرار‌بگیرد. از اول برای این‌که کارم بگیرد؛ تلاش نمی‌کنم و به این فکر نمی‌کنم طوری عروسکم را بسازم که رو دست نداشته باشد؛ برایم فقط این مهم است که کارم را به بهترین شکل انجام بدهم. در کارگردانی هم همین طور عمل می‌کنم؛ برنامه‌های «بز بز قندی»، «خاله قورباغه» و «موش نمکی» را آن‌طور که دوست داشته‌ام، کارگردانی کرده‌ام.
 
نسبت به عروسک‌هایی که ساخته‌اید، چه احساسی دارید؟
 
به همه آنها فکر می‌کنم و به تک تک‌شان تعلق خاطر دارم. آنها در زندگی با من بوده‌اند؛ همراه شادی و غم من و شاهد روزهای عمر و گذر زندگی‌ام. دوست ندارم آسیبی به آنها وارد شود، دلم نمی‌خواهد صدمه ببینند. آنها جزئی از من هستند و همیشه در ذهن و دل من جای دارند.
 
با این همه احساس، وقتی برنامه‌ای تمام می‌شود و عروسک‌هایی که ساخته‌اید برای همیشه یا دست کم برای چند ماه به آرشیو فرستاده می‌شود، چه حالی پیدا می‌کنید؟
 
حال بدی ندارم. فکر می‌کنم آنها آمدند، حرفشان را زدند، مسئولیتشان را انجام دادند و حالا وقت استراحتشان است. مشکلی با بودن آنها در آرشیو ندارم، چیزی که ناراحتم می‌کند این است که خدای ناکرده صدمه ببینند، خراب بشوند یا اتفاق بدی برایشان بیفتد.
 
تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که برای عروسک‌هایتان شناسنامه درست کنید؟
 
بله. اتفاقا چند سال پیش نمایشگاهی از عروسک‌هایم برگزار کردم و برای همه آنها که تا آن موقع ساخته بودم شناسنامه درست کردم؛ شناسنامه‌ای شامل اسم و فامیل، برنامه‌ای که در آن حضور داشته‌اند و اسم عروسک‌گردان یا صداپیشه‌های آنها. تا آن زمان حدود 150 عروسک ساخته بودم، اما بعدها از تعداد کارهایم کاسته شد، چون دیگر فقط برای برنامه‌هایی که خودم کارگردانی می‌کردم، عروسک می‌ساختم و در این سال‌های اخیر هم فقط با مجموعه «کلاه‌قرمزی» همکاری داشته‌ام.
 
کلاه قرمزی و پسرخاله هم شناسنامه دارند؟
 
بله. آنها جزو عروسک‌هایی بودند که من آن زمان ساخته بودم و شناسنامه‌دار شده بودند. امیدوارم فرصتی پیدا کنم و بتوانم برای بقیه عروسک‌ها هم شناسنامه درست کنم.

بیوگرافی دنیا فنی زاده

سمت:عروسک گردان کلاه قرمزی و در سال 94 پسرخاله هم بوده

دنیا فنی‌زاده عروسک گردان ایرانی و دختر پرویز فنی زاده بازیگر ایرانی است.

دنیا فنی‌زاده از کودکی به خاطر شغل پدرش معمولاً در جشنواره‌های مختلف کودک و نوجوانی که در ایران برگزار می‌شد حضور داشت و آثار داخلی و خارجی شرکت‌کننده در این جشنواره‌ها را می‌دید. همین مسأله سبب شد تا از کودکی با تولیدات و نوع آثار عروسکی که برای کودک و نوجوان ساخته می‌شود آشنا شود.پس از آن، کم‌کم که از برنامه‌های کاتون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بیشتر استفاده کرد، تکرار دیدن این آثار موجب علاقهٔ او به حضور در این رشته شد.و در نهایت با انتخاب رشتهٔ عروسک گردانی برای همیشه در دنیای کودکان و نوجوانان باقی ماند.او هدف و دغدغهٔ مهم زندگی‌اش را شادکردن کودکان و نوجوانان می‌داند.

فنی‌زاده نخستین بار در سال ۱۳۶۴ در برنامهٔ عروسکی تلویزیونی چتر با آواز باران عروسک‌گردانی را تجربه کرد. این برنامه برای شبکه اول سیما در قسمت‌های ۲۵ دقیقه‌ای طراحی شده بود که در آن ۲ عروسک جوجه وجود داشت که فنی‌زاده عروسک‌گردانی و آوازخوانی یکی از آن‌ها را بر عهده داشت. وی پس از آن در کاری با نام زاغچه کنجکاو به کارگردانی رضا فیاضی حضور داشت. او با حضور در این برنامه‌ها کم‌کم جای خود را به عنوان عروسک گردان در تلویزیون تثبیت کرد.

فنی‌زاده که قبل از کلاه قرمزی با ایرج طهاسب و حمید جبلی چند کار عروسکی انجام داده و با کار یکدیگر به خوبی آشنا بودی اما با برنامهٔ صندوق پست و ورود کلاه قرمزی به آن بود که به شهرت رسید.کلاه قرمزی که اصلاً قرار نبود در این برنامه ماندگار شود اما ماندگار شد و بدل به مشهورترین کار وی گشت.

فنی‌زاده ۲۸ سال است که در زمینه عروسک‌گردانی فعالیت دارد. «کلاه قرمزی» مشهورترین عروسکی است که فنی‌زاده عروسک‌گردان آن بوده است. عروسک‌گردانی در آثاری چون «گربه آوازه خوان» و مجموعه‌کارهای کلاه‌قرمزی به کارگردانی ایرج طهماسب از جمله آثار اوست.

از نظر فنی‌زاده شکل ظاهری عروسک چندان مهم نیست. او ساختار بیرونی عروسک چندان مهم نمی‌داند و برایش بیش از هر چیز سازندهٔ عروسک مهم است زیرا معتقد است تا زمانی که یک عروسک به خوبی ساخته نشود، عروسک‌گردان نمی‌تواند به‌خوبی با آن عروسک ارتباط برقرار کرده و آن را حرکت دهد. فنی‌زاده بیش از این که به دنبال عروسک‌های زیبا باشد به دنبال عروسکی‌ست که بتواند با آن خوب کار کند. در مرحلهٔ بعدی اهمیت، گروه تولید برای وی اهمیت دارد و این که برای ساخت برنامه چه‌قدر فکر و اندیشه برای گروه مهم است و چه‌قدر برای برنامهٔ عروسکی کار می‌کنند.

آثار



پول سازترین کاراکتر سینمای ایران

اورش سخت است؛ اما پول سازترین کاراکتر سینمای ایران در تاریخ بعد از انقلاب، نه شمایل عصیانگر و یاغی حامد بهداد است، نه شخصیت خوش تیپ و باکلاس محمدرضا گلزار و نه سیمای معصوم و مادرانه لیلا حاتمی، عروسکِ قرمز کلاه پلیور به تنِ چکمه پوش (منظورمان «بوت» نیست ها! یک نگاهی به چکمه های پلاستیکی اش بیندازید می فهمید از چی حرف می زنیم!)

طهماسب – جبلی، از همه اینها بیشتر عایدی داشته است. اینقدر که گاهی آدم دلش می خواهد مثل آن دیالوگ معروف «کلاه قرمزی و پسرخاله» بهش بگوید: «کاکشی دایناسورت بودم!» باور ندارید، این عدد و رقم ها را بخوانید:

1372 - صندوق پست



داستان کلاه قرمزی و آقای مجری از همین «صندوق پست» شروع شد. برنامه هفتگی ساده و بی تکلفی که با خواندن نامه ها و نشان دادن نقاشی های بچه ها، عصرهای چهارشنبه را به روز محبوب آن سال برای آنها و البته پدر و مادرهایشان تبدیل کرده بود. روزی که شاگرد کفاش (با صدای حمید جبلی) به عنوان یکی از مهمان های عروسکی به برنامه آمد و روی میز درازش بالا و پایین پرید و سرش را توی حلق آقای مجری فرو کرد و برای اولین بار با آن صدای خاصش گفت: «سِلِی»، احتمالا خود طهماسب و جبلی هم این عمر طولانی و این موفقیت ادامه دار را برایش تصور نمی کردند.




1373 - کلاه قرمزی و پسرخاله (19 میلیارد و 200 میلیون تومان)

موفقیت شاگرد کفاش با آن چشم های دو رنگ و دماغ کوفته باعث شد جبلی و طهماسب به همراه همایون اسعدیان اولین نسخه سینمایی این عروسک محبوب را روی پرده ببرند. قصه ساده پسر بچه ای شهرستانی که به دنبال رویای حضور در تلویزیون راهی تهران شده بود و حضور «پسرخاله» با آن منش لوطی وارش آنقدر جذاب بود که هنوز بعد 18 سال از آن به عنوان موفق ترین فیلم کلاه قرمزی یاد می کنند.

«کلاه قرمزی و پسرخاله» با 2 ماه حضور بر پرده سینماها با میانگین قیمت بلیت 80 تومان، تنها در اکران تهران 171 میلیون تومان فروخت. در واقع بیشتر از دو میلیون نفر کلاه قرمزی و پسرخاله را در سالن های سینمایی پایتخت دیدند.


آمار فروش: اگر میانگین قیت بلیت این روزها را 4500 تومان در نظر بگیریم، به رقم نجومی نه میلیارد و 600 میلیون تومان در تهران می رسیم و اگر فروش کل شهرستان ها را مجموعا به همین اندازه فرض کنیم ... ماشین حساب دیگر جواب نمی دهد! تازه سی دی های بعدا فروخته شده فیلم در «ویدئوکلوپ» ها را به خاطر اینکه عدد و رقمی ازشان پیدا نکردیم، در این محاسبه نیاورده ایم.



1381- کلاه قرمزی و سرو ناز (فروش کل: 9 میلیارد تومان)

بعد از هشت سال دوری، خبر اکران ورژن جدید کلاه قرمزی، طرفداران قدیمی این عروسک دوست داشتنی را – که حالا اکثرشان وارد دوره جوانی شده بودند – ذوق زده کرد. «کلاه قرمزی و سرو ناز» هر چند موفقیت فیلم قبلی را کسب نکرداما با میانگین بهای بلیت 550 تومان، موفق شد فروشی حدود 550 میلیون تومان در تهران را به خود اختصاص دهد و پرفروش ترین فیلم آن سال شود.


آمار فروش: این فروش نشان می دهد حداقل یک میلیون نفر این فیلم را در سینماهای پایتخت دیده اند. باز هم با در نظر گرفتن میانگین قیمت بلیت این روزها و فروش کل شهرستان ها معادل فروش تهران، به فروش 9 میلیارد تومانی می رسیم.



1387- کلاه قرمزی در فرنگ


این نسخه از سری کلاه قرمزی تقریبا در سکوت خبری ساخته شد و دو سال بعد از تولید، یعنی در خرداد 87 مجوز نمایش گرفت. «کلاه قرمزی در فرنگ» همانطور که بی سر و صدا ساخته شده بود، بی هیچ جار و جنجالی وارد شبکه توزیع خانگی شد و بدون اینکه اتفاق خاصی در مجموعه کلاه قرمزی باشد، کم و بیش در سوپرمارکت ها به فروش رفت.


آمار فروش: رقم فروش این مجموعه هم – که هر چه بود و نبود، «بترکان» نبود – را در جمع بندی نهایی لحاظ نکردیم.

فروش کل:  در نظر گرفته نشد.



1388 – کلاه قرمزی نوروزی 1


خبر ساخت اولین سری نوروزی کلاه قرمزی که پیچید بیشتر از اینکه بچه ها برای دیدن یک مجموعه جذاب عروسکی خوشحال بشوند، بزرگترها هیجان زده شدند. خاطره سال های دور آنقدر احساسات نوستالژیک دهه شصتی ها را به غلیان انداخت که بعد از تمام شدن این سری 13 قسمتی، آه و فغان ها از دوری کلاه قرمزی و پسرخاله و دو عروسک جدید مجموعه پسرعمه زا و گیگیلی (که البته یک سال قبل از «سرو ناز»، در ویژه برنامه مناسبتی دهه فجر تلویزیون متولدش ده بود و خاطره کمرنگی از او هنوز با بینندگان بود) بلند شد.


 پسرعمه زا با آن «اگژر گیریه»ها و جیغ زدن های نامفهوم و خنده های شیطنت آمیزش و گیگیلی با آن بی حالی مفرط و علاقه نسل چهارم گونه اش به بازی های کامپیوتری، حسابی جای خودشان را در دل مخاطبان باز کردند. حضور دائمی باران کوثری در کنار بازیگران و ستاره های دیگری که هر کدام یک قسمت مهمان برنامه بودند – از ابراهیم حاتمی کیا و آتیلا پسیانی بگیر تا پانته آ بهرام و امین حیایی – یکی دیگر از عوامل توفیق این مجموعه بود.

این جور که ما شنیده ایم، قرارداد کلاه قرمزی با تلویزیون برای نوروز 88، دقیقه ای یک میلیون و 200 هزار و برای عید 90، با دقیقه ای یک میلیون و 400 هزار تومان بوده است. اگر همین افزایش دویست هزار تومانی را برای سال 91 هم در نظر بگیریم و متوسط هر برنامه را 45 دقیقه و تعداد قسمت های هر سال را 13 قسمت فرض کنیم، طی سال های مذکور کلاه قرمزی بیش از 7 میلیارد و 300 میلیون از تلویزیون دستمزد گرفته است.


با این حال، چون این ارقام بر اساس شنیده های تایید شده نبود، آن را در جمع و تفریق هایمان داخل نکردیم. باز می گویند همین کلاه قرمزی در سال 73، با دقیقه ای 4 هزار تومان برای تلویزیون ساخته و پخش می شد. این یعنی هر واحد دستمزدش از صدا و سیما، در این سال ها بیش از 350 هزار برابر شده! در علم اقتصاد به این مساله می گویند «ارزش افزوده»




1390 – کلاه قرمزی نوروزی 2


هواداران بی شمار کلاه قرمزی که بعد از سری نوروزی سال 88، فیل شان یاد روزهای اوایل دهه هفتاد کرده بود، زوج جبلی و طهماسب را بعد از دو سال دوباره مجبور کردند با دار و دسته شان مهمان نوروزی مردم باشند. این بار دیگر خبری از مهمان هنرمند نبود. آقای مجری بود و چندتا عروسک که به سبک قدیم پشت یک میز بلند نشسته بودند و شیرین کاری می کردند.

 در این سری، علاوه بر عروسک های قبلی، «ببعی» و «فامیل دور» هم اضافه شده بودند. فامیل دور با عشق بی پایانش به انواع و اقسام «در»ها و تکرار بی پایان سوال هایی اساسی مثل «من چی جوری ام؟»، «چی شده؟»، «چی جوری؟» و اصرار در تربیت کردن ببعی، حسابی دل بیننده ها را برد.


شاهکار ببعی در آموزش آشپزی و انگلیسی بلغور کردنش در قسمت آخر هم یک پایان باشکوه برای عشاق این مجموعه رقم زد و کاری کرد که تا مدت ها فیلم این بخش، برای آموزش زبان به برخی اساتید در فضای مجازی به اشتراک گذاشته شود.

آمار فروش: یکی دو سی دی از این مجموعه هم بعدا از طرف «سروش» به شبکه نمایش خانگی آمد که با اعتراض تهیه کننده مجموعه، این روال ادامه پیدا نکرد و متوقف شد.

فروش کل: در نظر گرفته نشد.




1391 – کلاه قرمزی نوروزی 3 (فروش کل: 1 میلیارد و 50 میلیون تومان)


آنقدر درخواست ها برای ساخت قسمت های بعدی زیاد بود که جبلی و طهماسب دلشان نیامد بی خیال عروسک های رنگ وارنگشان بشوند. کلاه قرمزی 91 بلافاصله بعد از تکرار سری قبلی و از اول عید روی آنتن رفت. این بار اما تعدد عروسک ها باعث شد کلاه قرمزی و پسرخاله کمتر به چشم بیایند.

 آقای خر با نام «جیگر» و تکرار سه باره حرف هایش، «آقوی همساده» با لهجه شیرازی و خاطرات تمام نشدنی فوتبالی اش، نی نی و «عیدی عیدی» گفتن هایش، دخترعمه زا و شخصیت های دیگری که در بعضی قسمت ها حضور داشتند (مثل آقای دلاک و شاگرد داروخانه چی و ...) عروسک های جدید این مجموعه بودند. این تعدد شخصیت ها و کمرنگ شدن پسرخاله و کلاه قرمزی یکسری را سرخورده کرد و به عقیده یک عده دیگر، مجموعه را از یکنواخت شدن درآورد.


آمار فروش: تا امروز پنج قسمت از این مجموعه وارد شبکه خانگی شده که با احتساب سری سیزده تایی اش، تیراژ حداقل 700 هزارتایی، قیمت 2500 تومانی و این فرض معقول که لااقل 60 درصد سی دی ها فروخته شوند، به عدد یک میلیارد و 50 میلیون تومان برای کل فروش این مجموعه در شبکه خانگی می رسیم.



1391 – کلاه قرمزی و بچه ننه (پیش بینی فروش کل: 4 میلیارد)

موفقیت سریال های نوروزی باعث شد تا این روزها و با شروع اکران «کلاه قرمزی و بچه ننه»، مردم فوج فوج راهی سینماها شوند و گیشه ها بعد از مدت ها اتفاقات فراموش شده ای مثل تمام شدن بلیت و سانس فوق العاده و فروش چند صد میلیونی را تجربه کنند. تا پایان روز نهم اکران، فروش این فیلم در تهران و در 33 سالن نمایش دهنده به 880 میلیون تومان رسید.


این در حالی است که در دو روز اول اکران، فقط 12 سالن در اختیار این فیلم بود. فروش 117 میلیونی «کلاه قرمزی و بچه ننه» در روز عید فطر باعث شد تا رکورد 100 میلیونی «اخراجی ها سه» در یک روز شکسته شود. البته در روز نهم اکران، فروش یک روزه این فیلم به 150 میلیون تومان هم رسید! بد نیست بدانید در همین روز «بی خداحافظی» با 16 میلیون تومان فروش در جایگاه دوم قرار گرفت!


آمار فروش: با این اوضاع و احوال و اگر اتفاق خاصی نیفتد، فیلم به ناگاه دچار سکته مغزی (!) نشود و از روی پرده پایین نیاید، به راحتی می شود کف فروش 2 میلیارد تومانی در تهران را برایش پیش بینی کرد تازه واقعا دست پایین گرفتیم!


جمع بندی

با در نظر گرفتن ارقام 19/2 ، 9 ، 1/05 و 4 میلیارد تومان به عنوان فروش محصولات کلاه قرمزی در قالب های مختلف (سینما و سی دی) در این 19 سال و یک جمع و تقسیم معمولی، به این حقیقت ساده می رسیم که این عروسک فسقلی ظرف دو دهه اخیر، مجموعا بیش از 31 میلیارد تومان و روزانه نزدیک به 4 میلیون و هشتصد هزار تومان درآمد ناخالص داشته است؛ یعنی کمی کمتر از ساعتی 200 هزار تومان؛ خالص کردن این درآمد بعد از کسر هزینه هایش دیگر به عهده خودتان! (33/000/000/000 تومان)



کلاه قرمزی از کجا آمد؟

یک جست و جوی تازه برای یافتن طراح یک عروسک

مورچه ای از سال 63!


مسعود صادقیان یکی از آن خاطره سازان درجه یک دهه پنجاه و شصتی هاست. یک طراح عروسک خبره و بالفطره. کافی است نگاهی گذرا به نقاط عطف کارنامه اش بیندازیم تا یکراست میان انبوهی از خاطرات تصویری شیرین و بانمک روزگاران قدیم پرتاب شویم: شهر موش ها، هادی و هدی، خاله عنکبوت، گنجشکک اشی مشی، مجید دلبندم، السّون و ولسّون و البته ساخت عروسک شخصیت های سیاسی و وزرا در میانه دهه هفتاد برای اولین بار در ایران.

نسخه اولیه عروسک کلاه قرمزی (یک کلاه قرمزی به شکل مورچه!) هم کار دست صادقیان است، هر چند خودش با اصرار تاکید می کند کلاه قرمزی صرفا ساخته خلاقیت و نبوغ ایرج طهماسب و حمید جبلی بوده. این شما و این هم صحبت های این هنرمند درباره تاریخچه ساخت کلاه قرمزی:

سال 1363 برنامه عروسکی تک قسمتی ای بر اساس یکی از داستان های «ولادیمیر سوتیف» برای شبکه یک ساخته شد به نام «چتر» که مهدی میگانی کارگردانی آن را به عهده داشت. داستان این برنامه در مورد یک روز بارانی و حیواناتی بود که برای در امان ماندن از باران زیر یک قارچ جمع شده بودند. طراح عروسک های این کار من بودم. یکی از کاراکترهای این کار مورچه ای بود از جنس اسفنج که بعد از ساخت این برنامه، به همراه سایر عروسک های کار راهی آرشیو سازمان شد.


چند سال بعد که ایرج طهماسب می خواست سراغ ساخت برنامه «صندوق پست» برود، سری به آرشیو سازمان زد و عروسک این مورچه را پسندید و با حذف شاخک ها و چسبداندن یک بینی، با شخصیت پردازی استادانه ای آن را به برنامه اش برد و با صداپیشگی حمید جبلی، کلاه قرمزی محبوب متولد شد.

 بعدها سر ساخت فیلم سینمایی کلاه قرمزی و پسرخاله، خانم مرضیه محبوب تغییرات دیگری روی این عروسک دادند که محصولش شد کلاه قرمزی امروزی. عروسک پسرخاله هم از عروسک های آرشیوی و ساخته عادل بزدوده بود.

ظاهرا پسرخاله نیز قبلا کِرم بود و توسط طهماسب و جبلی تبدیل به آدم شد. یک نکته بامزه دیگر هم اینکه لباس راه راه کلاه قرمزی را همان سال 63 همسرم برایش بافت و تا به امروز بر تنش به یادگار باقی مانده است.



جای کلاه قرمزی در تلویزیون است یا سینما؟

فروش، به کنار؛ ولی درباره کیفیت فیلم باید مکث کرد


احسان ناظم بکایی
نوش جانشان! فیلم جدید طهماسب – جبلی، هر چقدر هم که بفروشد، اندک قدرشناسی مخاطبان ایرانی از این دو هنرمند کارکشته و کاربلد است اما به نظر می رسد این قدرشناسی و فروش بالا، بیشتر به خاطر تقدیر مردم از آیتم های تلویزیونی شان باشد تا خود فیلم که به گواه نظر خیلی ها، چفت و بست چندانی ندارد و تنها به واسطه سابقه خوب و درخشان قبلی سازندگانشان است که زیر تیغ تیز نقد قرار نگرفته.

 آنهایی که به هوای آیتم های سرخوشانه کلاه قرمزی 88، 90 و 91 و حتی فیلم «کلاه قرمزی و پسرخاله» - که 18 سال قبل با بلیت 80 تومانی 171 میلیون تومان فروخت و با احتساب قیمت بلیت امسال، اگر الان اکران می شد فروشش از 10 میلیارد تومان هم بیشتر بود – به دیدن فیلم بروند، مقداری بهشان برمی خورد؛ چون در این آخری نه خبری از شخصیت های محبوبی مثل فامیل دور و ببعی و آقوی همساده و جیگر هست و نه حتی مثل فیلم های قبلی با قصه د داستانی درست و حسابی، طرفیم. با این اوصاف، طبیعی است اگر مخاطب پیش خودش بگوید طهماسب و جبلی، آیتم سازان بهتری اند.

فیلم بیشتر شبیه یک جمع دورهمی است که حتی برای بازی نقش های «انسانی»اش هم از صداپیشگان و عروسک گردانان کار استفاده شده که اصلا قابل مقایسه با حضور و بازی معتمد آریا، مرتضی احمدی و حمیده خیرآبادی در فیلم اول (1373) یا حضور عطاران و رضا فیض نوروزی در دومی (1381) نیست.


معلوم نیست شخصیت اول فیلم، کلاه قرمزی است یا پسرعمه زا. اصلا این دو شخصیت چقدر به هم شباهت دارند که در کلانتری، متوجه جابه جا شدنشان نمی شوند؟ چرا شخصیت آقای مجری اینقدر در حاشیه و منفعل است؟ چرا کلاه قرمزی که اول فیلم هنوز درگیر کلاس اول است، در پایان قصه درصدد ازدواج با «گل قرمزی» برمی آید؟

شوخی های فیلم هم تناسب و تعادلی ندارد. مثل اینکه خطوط قرمز گل و گشادتر سینما نسبت به تلویزیون، نه تنها کمکی نکرده که نتیجه عکس هم داده. شوخی ها در بخش قابل توجهی از صحنه ها، به آفتابه به دست شدن کلاه قرمزی برای قضای حاجت یا تلاش نافرجام برای نظافت (!) بچه ننه یا بی هوش شدن ملت در مقابل بوی نامطبوعش می گذرد. یا تعیین جنسیت بچه ننه و کَل کَل کلاه قرمزی با مرغ بر سر تخم گذاشتن توی تختخواب او، ربطی به فضای کودکانه فیلم ندارد.

در مقابل به نظر می رسد سازندگان به سرعت و سردستی از سوژه هایی مثل سربازی رفتن، خواستگاری و ... عبور کرده اند. این برخورد سردستی را می توان در نحوه تبلیغ بانکی که اسپانسر فیلم شده هم دید، یا در فضای موزیکال آن؛ ابیاتی که کلاه قرمزی با پسرخاله می خوانند، نه کمکی به مسیر داستان می کند نه به خاطر فضای دهه شصت و هفتادی شان – چه در متن ترانه، چه در شکل اجرا، چه حتی نحوه صداگذاری روی چهره خوانندگان – حتی در ذهن ها ماندگار می شود.

دو دهه قبل، کلاه قرمزی در سالن های سینما می خواند: «سلام الاغ عزیز/ حالت چطوره؟» یا «آقای رارنده/ یالا بزن تو دنده/ برو به سمت تهرون/ می خوام برم تلویزیون» که هنوز خیلی هایمان آنها را با همان ریتم از بَریم اما کدام یک از آوازها و ابیاتی که در این فیلم جدید خوانده شده را تماشاگر با خود زمزمه می کند؟ تنها بخشی هم که مخاطب می خندد همان ارجاع به آواز قدیمی «سلام الاغ عزیز» است، آن هم به خاطر یادآوری خاطرات خوش گذشته نه سر و شکل فعلی فیلم. با این اوصاف، «کلاه قرمزی و بچه ننه» لحظات سرخوشانه ای دارد که مخاطب این روزها بریده از سینما را بخنداند اما نه آنقدر که پیشتر در تلویزیون انجام داده بود.

خبر اینستاگرامی ایرج طهماسب


خبر اینستاگرامی ایرج طهماسب درمورد کلاه‌قرمزی+عکس

ایرج طهماسب کارگردان و مجری برنامه کلاه قرمزی در صفحه اینستاگرامش با انتشار عکسی از خود در کنار حمید جبلی از شروع مجدد تولید این برنامه در تابستان امسال خبر داد.

خبر اینستاگرامی ایرج طهماسب درمورد کلاه‌قرمزی+عکس

باورتون میشه فیلم کلاه قرمزی و دوستان تابستون میاد

عروسک های جاودانه

پس از پیروزی انقلاب دو شبکه تلویزیونی با وجود تنگناهای اقتصادی ناشی از جنگ تحمیلی، گروه کودک و نوجوان خویش را فعال کرده و عمده تمرکز خود را روی این بخش گذاشتند.

بیژن بیرنگ و مسعود رسام با برنامه‌های «محله بهداشت» و «محله بر و بیا» خیل عظیم مخاطبان از طیف‌های سنی مختلف را عصر جمعه‌ها پای گیرنده‌ها نشانده و علاوه بر انتقال پیام، وجه سرگرمی کارشان را هم فراموش نکردند.

در این میان برنامه‌های عروسک‌محور نیز به مرور جایش را در برنامه‌های این گروه سنی باز کرده و جمعی از جوانان بااستعداد آن سال‌ها مانند حمید جبلی، ایرج طهماسب، کامبیز صمیمی‌مفخم، آزاده پورمختار، مرضیه برومند و... راجذب خویش کردند.

«مدرسه موش‌ها» ساخته مرضیه برومند یکی از درخشان‌ترین برنامه‌های عروسکی تاریخ تلویزیون کشورمان است که حتی در بازپخش‌های خویش هم مخاطبان بسیاری را جذب کرده و گذر زمان هم از جذابیت‌هایش نکاسته است.

مدرسه موش‌ها داستان چند موش محصل است که هریک شباهت‌هایی به یک بخش از بچه‌های دوره ابتدایی داشته و در هر قسمت پیامی را به آنها منتقل می‌کرد. عروسک‌های ساخته شده بسیار ظریف‌تر از نمونه‌های اندک پیش از خود بوده و عروسک‌گردان‌ها نیز با مهارت خاصی آنها را به بازی می‌گرفتند، اما بخش مهمی از موفقیت بزرگ شهر موش‌ها به صداپیشگان آن بازمی‌گردد که هریک تیپ خاصی را گرفته و با صدایشان به آنها جان بخشیدند.
http://cdn.tabnak.ir/files/fa/news/1392/6/3/283935_609.jpg
برای مثال می‌توان به شخصیت‌هایی چون: کپل، دم باریک و نارنجی اشاره کرد که به ترتیب حمید جبلی، ایرج طهماسب و فاطمه معتمدآریا به بهترین شکل ممکن صداسازی کرده و تیپی آشنا را برای بچه‌ها خلق کردند.

شهر موش‌ها به مدد هوش و ذکاوت گروه حرفه‌ای‌اش توانست در روزهای دفاع مقدس به پدیده‌ای اجتماعی بدل شود تا جایی که نسخه سینمایی آن یک سال بعد روی پرده سینماها رفت. مجید قناد هم در آن سال‌ها صبح‌های جمعه برنامه‌ای را روی آنتن شبکه دو می‌برد که در بخشی از آن نمایش عروسکی اجرا می‌شد و البته کیفیت ساخت عروسک‌ها چنگی به دل نمی‌زد.
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/3/34/MadresehMoosha.jpg/220px-MadresehMoosha.jpg
«قورباغه سبز» با اجرای علیرضا توپچیان از دیگر نمونه‌های موفق کار عروسکی بود که در دوره خود با اقبال عمومی مواجه شد.
http://nama.jamejamonline.ir/Media/Image/1393/10/09/635555518091673764.jpg
«هادی و هدی» هم دیگر کار تلویزیونی در این رابطه بود که عروسک‌هایش نسبتا خوب از کار درآمده و وجه قصه‌گویی بخوبی در آن رعایت شده بود. در کارهای یاد شده صداپیشگان زیادی کار کردند که فقط برخی در کارشان موفق ظاهر شده و برخی دیگر نیز در ادامه قید آن را زدند.
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/1/12/Hadi_hoda.jpg
کار عروسک‌گردان‌ها با توجه به کوچکی پلاتوها بسیار سخت‌تر از صداپیشگان بوده و تنها عشق به کار آنان را در این راه به جلو سوق می‌داد. مرضیه برومند به‌عنوان موفق‌ترین برنامه‌ساز کودک و نوجوان، در کارهای بعدی‌اش مانند: «خونه مادربزرگه» و «قصه‌های تا‌به‌تا» نیز از عروسک‌هایی جذاب بهره گرفت که بشدت مورد توجه مخاطبان کم سن و سال بود.

در خـــــونه مادربزرگـــــه عروسک‌ها بسیار جذاب ساخته شده و حرکت می‌کردند و در کنار آن صداها هم به خوبی انتخاب شده بود. برای مثال می‌توان به صدای رضا بابک برای نقش آقا حنایی و بهرام شاه‌محمدلو برای مخمل اشاره کرد که هنوز هم برای نسل کودک و نوجوان آن سال‌ها خاطره‌انگیز به نظر می‌رسد.
http://www.soroush.tv/content_images/serial_images/a3c65c2974270fd093ee8a9bf8ae7d0b.jpg
در قصه‌های تا‌به‌تا با توجه به زمان تولیدش، کیفیت ساخت عروسک زی‌زی‌گولو بسیار بهتر از گذشته شده و صدای فوق‌العاده منعطف آزاده پورمختار هم آن را تکمیل کرده است.
http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/11/8/451807_855.jpg
برومند در این مجموعه نیز پیام‌های اخلاقی مستتر در قصه را به شکلی زیرپوستی به مخاطبان کم‌سن و سال خویش منتقل کرد و برای جذاب‌تر شدنش از بازیگران خوبی چون لیلی رشیدی، رضا فیاضی، مریم سعادت و امیرحسین صدیق هم بهره گرفت.

اما بدون شک بهترین مجموعه عروسکی سه دهه اخیر مجموعه «صندوق پست» ساخته ایرج طهماسب است که پس از دو دهه همچنان پرطرفدار است. زوج طهماسب و جبلی در صندوق پست، عروسکی دوست‌داشتنی به نام کلاه قرمزی را خلق کرده و در کنار آن از شخصیت‌هایی مانند پسرخاله و ژولی‌پولی هم بهره گرفتند.
http://s4.picofile.com/file/7994557846/2_2.jpg
صدای جبلی روی کلاه قرمزی و نیز پسرخاله بدون شک یکی از مهم‌ترین فاکتورهای موفقیت بیست ساله کلاه قرمزی در مدیوم تلویزیون است که با عروسک‌گردانی درخشان دنیا فنی‌زاده همراه شده است. البته نباید از هنر مرضیه محبوب در ساخت عروسک‌های فوق بسادگی گذشت که بسیار فراتر از نمونه‌های پیشین خود به نظر می‌رسد.
http://s4.picofile.com/file/7994558274/4_4.jpg
مجموعه «مجید دلبندم» به کارگردانی رضا عطاران هم یک شخصیت عروسکی جذاب به​همراه داشت که همه واژه‌های شبیه به هم را با یکدیگر اشتباه گرفته و شوخی‌های شیرینی را شکل می‌داد.

مجید صالحی، صداپیشه این عروسک با دست‌های بسیار بزرگ، بخوبی از عهده انجامش برآمده و دوز شیرینی‌اش را دوچندان کرده است.
http://www.patoghkade.com/wp-content/uploads/2014/01/1293118485_Majid-Delbandam-cov6.jpg
روند تولید مجموعه‌های عروسک محور در دهه 80 تا حدودی رو به کاهش گذاشت که بخش مهمی از آن به دردسرهای ساخت این آثار و درگیری آدم‌های موثر این حرفه در شاخه‌های دیگر سینما و تلویزیون بازمی‌گشت. در این میان فقط شخصیت سنجد با صداپیشگی درخشان نگار استخر به محبوبیتی ویژه نزد مخاطبانش دست یافت که آن هم در سال‌های بعد به واسطه تکرار بیش از حد با ریزش مخاطب مواجه شد.
http://sima.jamejamonline.ir/Media/Image/1393/03/16/635376669173541185.jpg

در کنار آن می‌توان به پنگول با صدای هومن حاجی‌عبدالهی اشاره کرد که در ابتدا بسیار محبوب جلوه کرد، اما به مرور و با به تکرار افتادنش از تعداد مخاطبانش کاسته شد.

http://cinemapress.ir/old/larg_pic/17-12-1389/IMAGE634351847092500000.jpg?ts=

در دو سه سال اخیر طهماسب و جبلی بار دیگر با «کلاه قرمزی و دوستان» بازگشت موفقیت‌آمیزی داشته و بی‌اغراق پرمخاطب‌ترین برنامه تلویزیونی را شکل داده‌اند. این دو برای جلوگیری از به تکرار نیفتادن برنامه، هر سال شخصیت‌های تازه‌ای را به کار اضافه کرده و به مرور کلاه قرمزی و پسرخاله را به نقش‌های فرعی آن بدل کرده‌اند.


شخصیت‌هایی چون، فامیل دور،گابی، جیگر، آقوی همساده و ... که هریک صاحب هویت مستقلی بوده و مکمل یکدیگر به حساب می‌آیند.

در این میان عروسک‌گردان‌ها و صداپیشگان جایگاه بسیار مهمی در کیفیت این برنامه داشته و نقشی کلیدی در موفقیت آن دارند. از دنیا فنی‌زاده در مقام عروسک‌گردان گرفته تا محمد بحرانی، بهادر مالکی، محمدرضا هدایتی، علی سرابی و جبلی به‌عنوان صداپیشه که شوخی‌های نوشته شده را به بهترین شکل به اجرا در‌می‌آورند.

طهماسب هم به‌عنوان تنها شخصیت غیرعروسکی کار نقش مهمی در هدایت شخصیت‌ها و رساندن کار به نقطه اوج دارد و همچون یک فوروارد فوتبال پاس گل‌های درخشان حمید جبلی را گل می‌کند.مجموعه کلاه قرمزی یکی از آثار قابل قبول عروسک‌محور تلویزیون است که می‌تواند با یک برنامه‌ریزی مناسب و توجه مدیران شبکه‌ها، بیش از اینها با مخاطب ارتباط برقرار کند.

منبع:جام جم

نوشته برای جام جم عکساشو خودم پیدا کردم.

گفت و گویی با مرضیه محبوب و دنیا فنی زاده

مرضیه محبوب - عروسک گردان پسرخاله



مرضیه محبوب خودش را چگونه معرفی میکند؟

سال 57 همزمان با روزهای انقلاب وارد دانشگاه هنر شده و در سال 64 در رشته نمایشهای عروسکی فارغ التحصیل شدم. در سال 59 با فیلم «ابراهیم در گلستان» فعالیتم را شروع کردم و پس از آن به گروه خانم مرضیه برومند پیوستم و نخستین کارم را در تلویزیون با مجموعه «خونه مادربزرگه» شروع کردم و کارهایی مانند «موش نمکی» و «خاله قورباغه» را نیز کارگردانی کرده ام.

درباره رشته تئاتر عروسکی چه ذهنیتی داشتید؟ آیا این رشته را به طور کامل می شناختید؟

خیر، اصلا شناخت درستی از این رشته نداشتم. من علاقه زیادی به مجسمه سازی و نقاشی داشتم و به همین دلیل هم تمایل داشتم در رشته نمایش تحصیلاتم را ادامه بدهم، اما به اصرار یکی از دوستانم برای این رشته هم امتحان دادم و قبول شدم. قرار شد اگر از این رشته راضی نبودم، انصراف بدهم اما هر چه پیش می رفتیم بیشتر از آن خوشم آمد چرا که تمام علایق من در این رشته وجود داشت. برای همین هم تحصیلاتم را در این رشته به اتمام رساندم.

بیشتر کارهای شما با ایرج طهماسب و حمید جبلی بوده است. آشنایی تان با این دو هنرمند چگونه شکل گرفت؟

با ایرج طهماسب و حمید جبلی در گروه خانم برومند آشنا شدم. ما همه در این گروه با یکدیگر کار می کردیم، اما پس از مدتی مستقل تر فعالیتمان را ادامه دادیم.

یادتان هست که در زمان کودکیتان چقدر عروسک داشتید؟

عروسکهایم خیلی محدود بودند و بیشتر عروسکهایم، عروسکهای پنج ریالی بود. این عروسکها پلاستیکی بودند و حتی دست و پاهایشان مثل عروسکهای امروز خم هم نمی شد. خودمان برای آنها وسیله درست میکردیم مثل قابلمه، استکان، لباس، میز و صندلی و ... همیشه دوست داشتم بتوانم یک جوری عروسکهایم را کنارم بنشانم و آنها را تحت اختیار خودم بگیریم، اما عروسکهای آن زمان این ویژگی را نداشتند. با این حال بسیار آنها را دوست داشتم.

بعدها توانستید عروسک محبوبتان را با دستهای خودتان خلق کنید؟

ببینید، وقتی وارد زندگی می شویم، تخیل هایمان یک جورهایی با واقعیت هماهنگ می شود و آدم کمتر فرصت می کند به سمت تخیلات و رویاهایش برود. تنها کاری که در این باره انجام دادم این بود که بعدها شخصیتهای قصه هایی را که مادرم برایم تعریف میکرد، زنده کردم مثل ماه پیشونی یا موش نمکی که همان قصه هایی بودند که مادرم در کودکی برایم تعریف می کرد.

این کار چه حسی برایتان داشت؟

وقتی در مانیتور تصویر عروسکها را میدیدم کلی ذوق میکردم و به یاد ایام خوش کودکی می افتادم.

عروسکها همانقدر که برای بچه ها باورپذیر و زنده هستند برای خودتان هم این ویژگیها را دارند؟

بله، همان موقع که متریال آنها را میکشم آنها را میبینم. جالب است بدانید وقتی آنها شکل می گیرند به من نگاه می کنند و من نگاه هایشان را حس میکنم. حتی خودشان به من میگویند که چگونه آنها را بسازم؛ اینکه صورتشان را تپلتر کنم یا نه. چشمهایشان را سبز کنم یا آبی، به هرحال عروسکها برای من کاملا موجوداتی زنده هستند برای همین هم باورشان میکنم.

کلاه قرمزی و پسرخاله چطور خلق شدند؟

داستان از این قرار است که من به پیشنهاد آقای طهماسب، عروسکهای مجموعه صندوق پست را ساختم. بعد از آن در حین ضبط تصمیم گرفته شد که دو عروسک دیگر هم به این مجموعه اضافه کنیم و کلاه قرمزی و پسرخاله به این برنامه اضافه شدند و قرار بود تنها در یکی، دو قسمت از آنها استفاده کنیم ولی آنقدر بامزه و واقعی شده بودند که آمدند و دیگر نرفتند.

فکر می کنید چرا پس از گذشت 10 سال هنوز هم این دو عروسک محبوبیت خودشان را دارند؟

ببینید، وقتی کاری نتیجه می دهد، تلاش یک گروه را می رساند و طبیعتا وقتی همه چیز درست و بجا باشد بازدهی خوبی هم خواهد داشت. به نظرم در هر کار گروهی در وهله اول باید آن گروه با هم هماهنگ باشند. به هر حال حتما صدای خوب، عروسک گردانی درست و هدایت بجای کارگردان و ارتباط موثر آقای مجری با عروسکها در ماندگاری کلاه قرمزی و پسرخاله تاثیر داشته است.

میتوان گفت صدای عروسک بخشی از شخصیت یک عروسک است؟

بله و حتما باید جنس صدا با آن کاراکتر عروسکی هماهنگ باشد - و حتی به فرم صورت عروسک – تا مخاطب کودک بتواند احساس خوبی از عروسک دریافت و آن را باور کند ضمن اینکه حس من هم به عنوان عروسک گردان باید با عروسک همراه باشد.

تکنیکهای جدید روز در کار شما چقدر موثر بوده است؟

تقریبا اثری نداشته است چرا که ما هنوز هم به همان روش قدیمی یعنی فک زدن کار میکنیم و عروسکها را در دستهایمان قرار میدهیم و آنها را حرکت میدهیم. فقط ممکن است به واسطه دوربینهای جدید تصاویر عروسکها شارپ تر به نظر برسد.

کلاه قرمزی یا پسرخاله؛ کدامیک را بیشتر دوست دارید؟

هر دوی آنها را دوست دارم و حس دلسوزی برای همه عروسکها دارم. به خاطر همین برایم فرقی ندارند.

از پسرعمه زا بگویید، او یکی از شخصیتهای محبوب برنامه های نوروزی بود.

با توجه به قصه ای که داشتیم، آقای طهماسب فکر کردند که بهتر است یکی از فامیلهای کلاه قرمزی به دیدن او بیاید. در عین حال هم نشان بدهیم که او از روستا می آید و شهرنشین نیست.

من هم بر اساس نظرات ایشان عروسک پسرعمه زا را طراحی کردم و جالب اینجاست که قبل از اینکه مقابل دوربین برود، خودش گفت که چگونه شخصیتی دارد و از همان اول شروع به شیرین کاری کرد.

پسرعمه زا یعنی چی؟

او فامیل پسرخاله بود. زا به معنی پسر پسرعمه است. روزها به او فکر میکردم که چگونه او را بسازم و خلق کنم .

قبول دارید که خیلی از عروسکهای امروز تلویزیونی نه تنها جذاب نیستند بلکه خیلی هم زمخت و نچسبند.

ببینید، بچه ها به هر حال با عروسکها هرقدر هم بد، ارتباط برقرار میکنند. گاهی به دل می نشینند و گاهی نه. مهم این است که درست تعریف شده باشند و رفتار شعاری نداشته باشند.

********************


دنیا فنی زاده: کلاه قرمزی شیطان و مهربان است


دنیا فنی زاده سالهاست که برای کودکان عروسک می سازد و آنها را با هنر دستش زنده می کند. او گرداننده عروسک کلاه قرمزی در این مجموعه بود.

از شروع فعالیتهایتان بگویید؟

سال 64 بود که با گرداندن یک جوجه کوچولو در برنامه تلویزیونی «چتر» فعالیتم را آغاز کردم. این جوجه کوچولو در یک جنگل رها شده بود و گاهی اوقات هم برای خودش آواز می خواند.

چطور شد که به دنیای عروسکها علاقه مند شدید؟

از زمان کودکی ام علاقه بسیاری به تئاتر کودک و برنامه های مرتبط با آن داشتم. همین علاقه موجب شد که به این سمت سوق پیدا کنم و در این کار باقی بمانم و هر روز بیشتر از قبل از کارم و گرداندن عروسکها لذت میبرم.

با آقای طهماسب و جبلی چطور آشنا شدید؟

در سال 66 برای نخستین بار به ایشان معرفی شدم و از همانجا همکاریمان شکل گرفت تا به امروز که کارهای زیادی را با هم انجام داده ایم. علت این فعالیت دنباله دار را رفتار و اخلاق دوستداشتنی آقای طهماسب می دانم.

گرداندن کدام عروسک را به عهده داشتید؟

گرداندن کلاه قرمزی به عهده من بود.

از کلاه قرمزی بیشتر برای مان بگویید.

به نظرم کلاه قرمزی پسربچه ای شیرین، صادق و در عین حال مهربان است. او تمام احساساتش را بیان می کند و هیچ مساله ای را در دل پنهان نگه نمی دارد.

فکر میکنید چرا کلاه قرمزی اینقدر طرفدار دارد؟

به نظرم او با خصلت عجول بودنش توانسته خودش را در دل تک تک مخاطبان جا کند. از طرفی این کلاه قرمزی نبوده که ماندگار شده، بلکه گروه بودند که ماندگاری این دو عروسک را رقم زدند.

کمی هم از شخصیت پسرعمه زا و گیگیلی بگویید.

گیگیلی شخصیت خاصی نداشت، اما پسرعمه زا جزئی از خانواده کلاه قرمزی بود و براحتی می خندید و درون خود را با صداقت بیان می کرد و تا حدودی رفتاری شبیه کلاه قرمزی داشت. پسرعمه زا با خنده های شیرینش مخاطب را تا حد زیادی با خود همراه می کرد.

خودتان تا چه حد جان بخشیدن به عروسکها را باور میکنید؟

خیلی زیاد، اما اینکه توانسته ام درست این کار را انجام بدهم یا نه دیگر قضاوتی است که مردم باید نسبت به کار من داشته باشند. به هرحال از این کار همانطور که گفتم لذت زیادی میبرم و هر روز اشتیاقم بیشتر می شود.

چقدر با سلیقه بچه ها آشنا هستید و جنس خواسته هایش را میشناسید؟

در 24 سالی که مشغول این کار هستم، سعی ام بر این بوده که سلایق آنها را بشناسم تا بتوانم راحت با آنها ارتباط برقرار کنم و احساس میکنم تا حد زیادی در این کار موفق بوده ام.

از دنیای عروسکی خودتان در ایام کودکی بگویید.

در دوران کودکیام عاشق عروسکهایم بودم و بیشتر وقتم را با آنها می گذراندم. دوران کودکی، دوران شیرینی برایم بود.
یادم هست حتی عروسکهایم را روی مدادم میگذاشتم و آنها را می چرخاندم، کاری که امروز انجام میدهم.
منبع : وطن امروز