عروسک های جاودانه

عروسک های جاودانه

عروسک ها چنان شما را به هیجان میاورند که معروف ترین بازیگر ها نمی توانند
عروسک های جاودانه

عروسک های جاودانه

عروسک ها چنان شما را به هیجان میاورند که معروف ترین بازیگر ها نمی توانند

دیالوگ

بچه ها این دیالوگ ها رو یک جا دیدم خوشم اومد گفتم برای شما هم بزارم ولی گفته باشم خودم می دونم این دیالوگ ها را عروسک ها نگفتم ولی به خلاقیت نویسنده هاشون باید تبریک گفت.

فامیل: آقای مجری بفرمایین...این کادو رو واس شما گرفتیم...

مجری: ای بابا دستتون درد نکنه،راضی به زحمت نبودم

فامیل: اتفاقاٌ ما خودمون هم راضی نبودیم،یه جورایی در برابر عمل انجام شده قرار گرفتیم!

مجری: این چیه؟

فامیل: تسمه ماشین لباسشویی!

مجری: دستتون درد نکنه...ولی این به چه دردی میخوره؟

فامیل: گفتیم اگه دلت واس ماشین لباسشویی تنگ شد اینو ببینی خوشحال شی

مجری:ماشین لباسشویی چیزیش شده؟

فامیل: نه بابا...فقط یه کوچولو ترکیده!

مجری: دارین شوخی میکنین؟

فامیل: آقای مجری وقتی شما دمپایی پاته مگه مغز خر خوردیم یه همچین شوخی خطرناکی بکنیم؟

جیگر: جیگرم! جیگرم! جیگرم!

فامیل: همین الاغی که اینجا وایساده میگه "جیگرم" زد ماشین لباسشویی رو ترکوند! گذاشتیمش تو ماشین لباسشویی که تمیز شه،انقد اون

تو جفتک زد ماشین لباسشویی منفجر شد!

مجری: این فکر کدومتون بود که جیگر رو اینجوری بشورین!؟

فامیل: آقای مجری حالا وقت زیاده واس تعریف کردن از خلاقیت من...اول باید یه فکری به حال ماشین لباسشویی کرد

مجری: چجوری انقدر اعتماد به نفس داری!؟

فامیل: این احتمالاٌ بخاطر تغذیه ی مناسبمه!

.....................................................................................................................................................

پسرعمه: میخوام کنکور بدم برم دانشگاه...

مجری: بچه من بهت میگم برو دوتا دونه نون بگیر اول 45بار میگی "ها؟" بعد از نیم ساعت میری نونوا رو واس من میاری...چجوری میخوای کنکور

بدی؟

فامیل: بله،کار هر خر نیست خرمن کوفتن...

جیگر: جیگرم! جیگرم! جیگرم!

فامیل: راس میگه،مملکتی که دانشجوش تو باشی خراش هم جیگرن!

مجری: حالا واس چی میخوای بری دانشگاه؟

پسرعمه: میخوام برم اونجا عاشق شم!

مجری: مگه دانشگاه جای عاشق شدنه؟

پسرعمه: نه پس جا درس خوندنه!؟

....................................................................................................................................................

مجری: بچه ها...هم شیرینی خریدم،هم شکلات،هم بستنی

بچه ها: به به...

مجری: ولی هیچکدومو بهتون نمیدم!

پسرعمه: ای بابا این دیگه چه حرکتیه؟...ما کلی آنزیم آزاد کردیم،جواب هیپوتالاموس مارو کی میده؟

مجری: فقط به یه شرط اینارو بهتون میدم،باید بگین گلای گلدون منو کی خورده

فامیل: این کره خر!

جیگر: من گل نمیخورم! من گل نمیخورم! من گل نمیخورم!

فامیل: تا حالا فکر میکرد جیگره،حالا حتماٌ فکر میکنه بوفونه!

پسرعمه: گابی جان برو و با یه اعتراف شجاعانه مارو به سعادت رسون!

مجری: گابی که دیروز نبود

فامیل: آقای مجری گاوه دیگه...هر کاری ازش برمیاد

مجری: پس فقط تو موندی ببعی...

ببعی به فامیل: دَدی دستم به دامنت...یه کاری بکن!

فامیل: سیرداغ ببینم،دستتو توی دامنم هم بکنی نمیتونم کاری واست بکنم!

.....................................................................................................................................................

همساده:آقو دیروز زنمون ازمون پرسید بهترین فیلمی که تو عمرت دیدی چی بود؟ گفتم فیلم عروسیمون،البته وقتی از آخر به اول دیدمش!گفت چرا از آخر به اول؟گفتم آخه اینجوری اول یه شام مفصل خوردیم،بعد یکم رقصیدیم،بعد تو همه طلاهاتو از دست و گردنت درآوردی دادی به مادرم،بعد حلقه رو درآوردی دادی به من،آخرشم سوار ماشین شدی رفتی خونه بابات!...آقو تا اینو گفتیم زنمون پرید سرمون به حد مرگ مارو زد!ها ها ها ها ها ها...داغونم کردا له له شدم! واقعاٌ این که میگن صداقت بهترین راهه بسیار حرف مزخرفیه!!! 

.....................................................................................................................................................

مجری: پسرعمه میخوای این شکلاتو بهت بدم؟

پسرعمه: ای بابا آقای مجری شما که میدونی من حالم از این غذاهای مضر بهم میخوره،ولی به این التماسی هم که تو چشمای

شماس نمیتونم "نه" بگم،چشم شکلاتو قبول میکنم

مجری: نمیدمش بهت،این شکلات فقط مال وقتیه که درساتو خونده باشی

پسرعمه: منم رفته بودم کتابخونه که درسامو بخونم دیگه!

مجری: کتابخونه بودی یا استخر؟

پسرعمه: کتابخونه

مجری: پس چرا مایو پاته؟

پسرعمه: آخه میخواستم غرق درس خوندن شم!

مجری: میدونی وقتی دروغ میگی دماغت دراز میشه؟

پسرعمه: فدای سرت،خواستم برم دانشگاه عملش میکنم!

مجری: ینی پینوکیو آخرش آدم شد تو نشدی!

پسرعمه: اون یه فرشته مهربون پیشش بود انگیزه داشت،من بدبخت دارم با گاو و گوسفند زندگی میکنم،همینی که هستم هم از

سرتون زیاده!

.....................................................................................................................................................

مجری: فامیل دور اون چیه دست بچته؟

فامیل: قشنگه آقای مجری؟ من واسش خریدم،اسمش خیلی سخته درست نفهمیدم تملت،تمبلت،...

مجری: آخه بچه انقدری تبلت چمیدونه چیه؟ بچه داری چیکار میکنی؟

بچه: دارم پرینازو ادد میکنم!

مجری: فامیل این بچه الآن باید بره بیرون بازی کنه،فعالیت جسمی داشته باشه،این چیزا به دردش نمیخوره

فامیل: آقای مجری الآن دیگه عصر ارتباطاته...این کارایی که شما میگین مال صبح ارتباطات بود،دیگه خیلی میخواست دیر باشه دو و نیم سه بعد

از ظهر!

(یهو بچه میزنه زیر گریه)

فامیل: بابایی چرا گریه میکنی؟

بچه: پریناز تو ریلیشنشیپه!

.....................................................................................................................................................

فامیل(با عجله): بدبخت شدیم!

پسرعمه: مگه قبلاٌ خوشبخت بودیم!؟

فامیل: بدبخت تر شدیم!

همساده: کاکو از نظر فیزیولوژیکی امکان نداره من بدبخت تر از اینی که هستم شم!

فامیل: ای بابا چرا انقد بحث میکنین!؟ آقای مجری فهمیده کیک تو یخچال رو خوردیم داره میاد سراغمون!

پسرعمه: باز ما یه چیزی تو این خونه خوردیم باید تا یه هفته خفت بکشیم!

فامیل: همساده تو که روزی 12بار کتک میخوری بیا اینو هم گردن بگیر!

(مجری میاد)

همساده: آقو تقصیر منه!

مجری: چی؟

همساده: هرچی شما بگی،شکست سنگین برزیل به آلمان،اختلاس 3هزار میلیاردی،جنگ جهانی دوم...

مجری: پس کیک رو کی خورده؟ پسرعمه تو خوردی؟

پسرعمه: ای خدا این داره میگه جنگ جهانی تقصیر منه شما هیچی بهش نمیگی بعد واس خوردن یه کیک 7تومنی به من گیر میدی!؟

.....................................................................................................................................................

فامیل:بزنم لهت کنم...؟

عزیزم:با چوب یا کمربند؟.

فامیل:چوب.

عزیزم:تو سرم میزنی یا بدنم؟

فامیل:تو سرت.

عزیزم:تو سرم زدی میمیرم یا زنده میمونم؟

فامیل:زنده میمونی.

عزیزم:بیمارستان میلاد بریم یا اختر؟

فامیل:اختر.

عزیزم:علتشو شکستگی اعلام کنیم یا ضربه مغزی؟

فامیل:ضربه مغزی.

عزیزم:میرم تو کما یا اهدای عضو میکنید؟

فامیل:اهدایه عضو میکنیم.

عزیزم:اول قلبم یا کلیم؟

فامیل:کلیت.

عزیزم:تو یخ میذارید یا در جا اهدا میکنید؟

فامیل:تو یخ میذاریم.

عزیزم:یخاش قالبی باشه یا از این تیکه یخا؟

فامیل:ترجیح میدم الان بکشمت.

عزیزم:ی راست بهشت زهرا میریم یا سرد خونه؟

فامیل:گم شوتا لهت نکردم.

عزیزم:با چوب یا کمربند؟

.....................................................................................................................................................

فامیل: جیگرم،عزیزم،عسلم،الاغ! چرا زدی عینک آقای مجری رو شکوندی!؟

جیگر: آخه دیدم دنیا اونقدرام قشنگ نیس که بخواد اونو واضح ببینه،قشنگ نیس! قشنگ نیس!

فامیل: سیرداغ ببینم! واس من حرف سیاسی میزنه! آقای مجری عینکشو داده بود من واسش

نگه دارم،حالا چی بهش بگم؟ باید یه خالی درست حسابی ببندیم...

جیگر: من خودم تو یه فیلم دیدم آقاهه میگفت مرد باید همیشه راستشو بگه! راستشو میگیم،

راستشو میگیم،راستشو میگیم!

فامیل: یه چیزی میگم همیشه یادت باشه،مردی که همیشه راستشو میگه و زنی که مهریه نمیخواد

و بچه ای که تو امتحان تقلب نمیزنه فقط مال تو فیلماس! فکر میکنی آقای مجری بفهمه چیکار میکنه؟

جیگر: شاید مارو از خونه بندازه بیرون،میندازه بیرون!،میندازه بیرون!

فامیل: چی چی رو میندازه بیرون!؟ من تازه 4ساله اومدم! باید خودمونو بزنیم به مریضی که حواسش

پرت شه عینکشو یادش بره

جیگر: تمارض کنیم؟ تمارض کنیم؟ تمارض کنیم؟

فامیل: آره،فقط حواست باشه مثل اوندفعه که رفتی تمارض کنی گند نزنی!

جیگر: فکر کنم اونجایی که گیر دادم بازیکن حریفو اخراج کنه شک کرد!

.....................................................................................................................................................

کلاه قرمزی: آقای مرجی،شما میدونستی عباس آقا ،غیر از شهین خانوم یه زن دیگه هم داره؟
مجری: زندگی مردم به ما چه ربطی داره!؟
کلاه قرمزی: بله منم دیدم به ما مربوط نمیشه رفتم به یکی گفتم که بهش مربوط میشد
مجری: کی؟
کلاه قرمزی: شهین خانوم!
مجری: بچه مگه تو فضولی!؟ اگه زندگیشون خراب بشه
میتونی خودتو ببخشی!؟
کلاه قرمزی: مگه من مثل شمام که پدر مارو درمیاری تا ببخشیمون!؟ سه سوت خودمو میبخشم تازه به خودم جایزه هم میدم!
مجری: اصلاٌ کی به تو گفته عباس آقا یه زن دیگه داره؟
کلاه قرمزی: امروز کله ی عباس آقا رو دیدم،دوتا فرق داشت!میگن هرکی سرش دوتا فرق داشته باشه دوتا زن میگیره
مجری: بچه این حرفا همش الکیه!
کلاه قرمزی: اتفاقاٌ خودم هم شک کرده بودم،اگه اینجوری بود که شما با اون فرقی که رو کله ت داری باید حرمسرا راه مینداختی

.....................................................................................................................................................

مجری: جیگر تو چرا امروز انقدر ساکتی؟
جیگر: عاشق شدم! عاشق شدم! عاشق شدم!
مجری: بله!؟ مگه خرام عاشق میشن!؟
فامیل: آقای مجری با این مهریه های امروزی دیگه فقط خران که عاشق میشن!
جیگر: جیگرم! جیگرم! جیگرم!
مجری: خب حالا طرف کی هست!؟ ایشون هم مثل شما خر...ببخشید جیگره!؟
فامیل: آقای مجری حتماٌ خره که قبول کرده زن این شه دیگه!
جیگره: نه...مثل من نیست! آهوئه! آهوئه! آهوئه!
فامیل: رفتی عاشق آهو شدی الاغ!؟ تو با این اعتماد به نفست چطور سلطان جنگل نشدی!؟


.....................................................................................................................................................

خب از کدام گفت و گو بیشتر خوشتون اومد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.